سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیدار شو!

بیدار شو! قسمت پنجم (هابیلیان و قابیلیان )

سه شنبه 88 فروردین 4 ساعت 1:19 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بیدار شو قسمت پنجم (هابیلیان و قابیلیان )
کلام نور سوره مائده
وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لاَقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ(27)لَئن بَسطت إِلىَّ یَدَک لِتَقْتُلَنى مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِى إِلَیْک لاَقْتُلَک إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ(28)إِنى أُرِیدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِى وَ إِثمِک فَتَکُونَ مِنْ أَصحَبِ النَّارِ وَ ذَلِک جَزؤُا الظلِمِینَ(29)فَطوَّعَت لَهُ نَفْسهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصبَحَ مِنَ الخْسِرِینَ(30)فَبَعَث اللَّهُ غُرَاباً یَبْحَث فى الاَرْضِ لِیرِیَهُ کَیْف یُوَرِى سوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَوَیْلَتى أَ عَجَزْت أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَرِى سوْءَةَ أَخِى فَأَصبَحَ مِنَ النَّدِمِینَ(31)

  ترجمه
27 - داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان ، هنگامى که هر کدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد (برادرى که عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: بخدا سوگند تو را خواهم کشت (برادر دیگر) گفت (من چه گناهى دارم زیرا) خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد!
28 - اگر تو براى کشتن من دست دراز کنى من دست به قتل تو نمیگشایم ، چون از پروردگار جهانیان میترسم!
29 - من مى خواهم با گناه من و خودت (از این عمل ) بازگردى (و بار هر دو را بدوش کشى ) و از دوزخیان گردى و همین است سزاى ستمکاران !.
30 - نفس سرکش تدریجا او را مصمم به کشتن برادر کرد، و او را کشت ، و از زیانکاران شد.
31 - سپس خداوند زاغى را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) میکرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند، او گفت: واى بر من! آیا من نمیتوانم مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن کنم ، و سرانجام (از ترس رسوائى و بر اثر فشار وجدان از کار خود) پشیمان شد.


تورات یا همان عهد قدیم
کتاب پیدایش فصل چهارم قائن‌ و هابیل‌
و آدم‌، زن‌ خود حوا را بشناخت‌ و او حامله شده‌، قائن‌ را زایید و گفت‌: «مردی‌ از یهوه‌ حاصل‌ نمودم‌.»  2  و بار دیگر برادر او هابیل‌ را زایید. و هابیل‌ گله‌بان‌ بود، و قائن‌ کارکُن‌ زمین‌ بود. 3  و بعد از مرور ایام‌، واقع‌ شد که‌ قائن‌ هدیه‌ای‌ از محصول‌ زمین‌ برای‌  خداوند  آورد.  4  و هابیل‌ نیز از نخست‌زادگان‌ گلة‌ خویش‌ و پیه‌ آنها هدیه‌ای‌ آورد. و  خداوند  هابیل‌ و هدیة‌ او را منظور داشت‌،  5  اما قائن‌ و هدیة‌ او را منظور نداشت‌. پس‌ خشم‌ قائن‌ به‌ شدت‌ افروخته‌ شده‌، سر خود را بزیر افکند.  6  آنگاه‌  خداوند  به‌ قائن‌ گفت‌: «چرا خشمناک‌ شدی‌؟ و چرا سر خود را بزیر افکندی‌؟  7  اگر نیکویی‌ می‌کردی‌، آیا مقبول‌ نمی‌شدی‌؟ و اگر نیکویی‌ نکردی‌، گناه‌ بر در، در کمین‌ است‌ و اشتیاق‌ تو دارد، اما تو بر وی‌ مسلط شوی‌.»
 8 و قائن‌ با برادر خود هابیل‌ سخن‌ گفت‌. و واقع‌ شد چون‌ در صحرا بودند، قائن‌ بر برادر خود هابیل‌ برخاسته‌، او را کشت‌.  9  پس‌  خداوند  به‌ قائن‌ گفت‌: «برادرت‌ هابیل‌ کجاست‌؟» گفت‌: «نمی‌دانم‌، مگر پاسبان‌ برادرم‌ هستم‌؟»  10  گفت‌: «چه‌ کرده‌ای‌؟ خون‌ برادرت‌ از زمین‌ نزد من‌ فریاد برمی‌آورد!  11  و اکنون‌ تو ملعون‌ هستی‌ از زمینی‌ که‌ دهان‌ خود را باز کرد تا خون‌ برادرت‌ را از دستت‌ فرو برد.  12  هر گاه‌ کار زمین‌ کنی‌، همانا قوت‌ خود را دیگر به‌ تو ندهد. و پریشان‌ و آواره‌ در جهان‌ خواهی‌ بود.»  13  قائن‌ به‌  خداوند  گفت‌:«عقوبتـم‌ از تحملـم‌ زیـاده‌ است‌.  14  اینک‌ مـرا امـروز بـر روی‌ زمیـن‌ مطـرود ساختـی‌، و از روی‌ تـو پنهـان‌ خواهـم‌ بـود. و پریشـان‌ و آواره‌ در جهان‌ خواهم‌ بود و واقع‌ می‌شـود هـر که‌ مرا یابـد، مـرا خواهـد کشت‌.»  15   خداونـد  بـه‌ وی‌ گفت‌: «پس‌ هـر که‌ قائـن‌ را بکشـد، هفـت‌ چنـدان‌ انتقـام‌ گرفتـه‌ شـود.» و  خداونـد  به‌ قائـن‌ نشانـی‌ای‌ داد که‌ هـر که‌ او را یابـد، وی‌ را نکشــد.


با عرض سلام
خدا را سپاس می گویم که عنایت فرمودند که با دیگری در خدمت شما باشم.آنگونه که در قران و تورات خواندید این داستان به دو صورت مختلف در آنها ذکر شده است. اگر دقت کنید می بینید که قران کریم به صورت مختصر و زیبا  ما را با موضوع درونی و اسباب حدوث این حادثه آشنا می کند و تورات ما را با شکل خارجی به گونه ی یک رخداد در تاریخ ذکر می کند. شاید نام قائن در تورات‌ برای شما نا آشنا باشد,مقصود از قائن همان قابیل است. آقای مکارم شیرازی در تفسیر نمونه درباره این اختلافات اینگونه فرموده اند: (-1در قرآن مجید نامى از فرزندان آدم نه در اینجا و نه در جاى دیگر برده نشده ، ولى طبق آنچه در روایات اسلامى آمده است نام یکى هابیل و دیگرى قابیل بود، اما در سفر تکوین تورات باب چهارم نام یکى قائن و دیگرى هابیل ذکر شده ، و به طورى که مفسر معروف ابو الفتوح رازى مى گوید: در نام هر کدام چندین لغت است نام اولى هابیل یا هابل یا هابن بوده ، و نام دیگرى قابیل یا قابین یا قابل یا قابن و یا قبن بوده است ، و در هر صورت تفاوت میان روایات اسلامى و متن تورات در مورد نام قابیل بازگشت به اختلاف لغت مى کند و مطلب مهمى نیست .
ولى شگفت آور اینکه یکى از دانشمندان مسیحى این موضوع را بعنوان یک ایراد بر قرآن ذکر کرده که چرا قرآن بجاى قائن ، قابیل گفته است !! در حالى که اولا - اینگونه اختلاف در لغت و حتى در ذکر نامها فراوان است مثلا تورات ابراهیم را ابراهام و قرآن او را ابراهیم نامیده .
و ثانیا - اساسا اسم هابیل و قابیل در قرآن نیست و تنها در روایات اسلامى آمده است .
2 - مى دانیم که قربان بمعنى چیزى است که باعث تقرب به پروردگار مى شود، اما درباره کارى که آن دو برادر انجام داده اند در قرآن ذکرى به میان نیامده ولى طبق بعضى از روایات اسلامى و آنچه در تورات سفر تکوین باب چهار آمده است هابیل چون دامدارى داشت یکى از بهترین گوسفندان و فراورده هاى آن را براى این کار انتخاب نمود، و قابیل که مردى کشاورز بود از بدترین قسمت زراعت خود خوشه ها یا آردى براى این منظور تهیه کرد.
3 - در اینکه فرزندان آدم از کجا فهمیدند که عمل یکى در پیشگاه پروردگار پذیرفته شده و عمل دیگرى مردود، باز در قرآن توضیحى داده نشده ،
تنها در بعضى از روایات اسلامى مى خوانیم که آن دو فراورده هاى خود را به بالاى کوهى بردند، صاعقه اى به نشانه قبولى به فراورده هابیل خورد و آن را سوزاند اما دیگرى به حال خود باقى ماند و این نشانه سابقه نیز داشته است .
اما بعضى از مفسران معتقدند که قبولى عمل یکى ، و رد عمل دیگرى ، از طریق وحى به آدم به آنها اعلام گشت و علت آن هم چیزى جز این نبود که هابیل مردى با صفا و فداکار و با گذشت در راه خدا بود ولى قابیل مردى تاریکدل و حسود و لجوج بود، و سخنانى که قرآن در همین آیات بعد از این دو برادر نقل مى کند بخوبى روشنگر چگونگى روحیه آنها است ).
دوستان عزیز گرچه قران کریم و تورات در دست یهودیاین و مسیحیان داستان این دو برادر را با نام های مختلف یا حادثه به صورت مختلف ذکر شده باشد ولی نکات اصلی را می توان در هر دو کتاب به صورت مشترک یافت. آن اینست که سبب اصلی و مهم در انشقاق بین فرزندان آدم همان حسد است, که امروزه در دو گروه نیکو کار و گناه کار,به دو نام قابیلیان و هابیلیان بر ورد زبان ها هستند.
اینکه چگونه هابلیان با دور اندیشی, تدبر, بردباری و ایمان به خدا و عدل خدا، در راه او پایدارند. ولی قابلیان چگونه از خدا سرپیچی و راه شیطان که همان حسد است ( که این باعث شد از درگاه خداوند رانده شود) را پی گیرند و آخرت خویش را با چیز نا قابلی بهدر دهند.   
دکتر شریعتی در کتاب خویش ( حسین وارث آدام ), این دو گروه را به دو رود دجله و فرات شباهت داده که چگونه در ابتدا از یک منشاء و سپس از یکدیگر در فاصله زمینی جدا می گردند. در بعضی مناطق بهم نزدیک می شوند و در بعضی مناطق فاصله ها بیشتر و در آخر این دو فاصله شدت می یابد تا این که هر دو در نهایت در یک مسیر قرار گیرند و سپس پس از مدتی به دیار ابدی خود همان دریا, جاری شوند.
این مثال زیبایی است در احوال بنی آدم که چگونه در فاصله های زمانی از همدیگر در دو حزب, پیروان خدا و پیروان شیطان  جدا می گردن و در نهایت تنها حزب خدا وارث زمین و زمان می گردد و سپس وارث دریای لطف خدا قرار می گیرد.
خداوند منان داستان پیدایش این دو حزب را برای آدمیان به وسیله پیامبرانش برایمان شرح داده, تا عبرتی باشد برای ما در انتخاب راه!
خاوند عادل به هرکسی نصیبی داده تا تعادلی ایجاد شود در بین ما. همان گونه حضرت علی (ع) فرموده اند که خداوند هر کسی را برای چیزی و هر چیزی را برای شخصی آفرید. ما همه از چیزهایی بهرمند و از چیزهای فقیر. یک فرد پولدار ولی بیمار, و دیگری فقیر ولی سالم. همه اینها تنها یک امتحانند.
پس دوستان بیاید در راه الهی پایدار بمانیم. برای استوار ماندن در این راه, قدم اول دوری از حسد است. پس بیاید با هم بجای حسد بهترینها را برای دیگران آرزو کنیم و با اعمال نیکوی خویش بهترینها را برای خود و دیگران به ارمغان آوریم. تا هم خداوند رحیم و هم دیگران از ما خشوند و راضی باشند.

منتظر قسمت ششم باشید انشاءالله
خادم شما محمد 



نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

بیدار شو! قسمت چهارم (صاحبان عقل و خرد )

شنبه 87 اسفند 24 ساعت 11:28 صبح
بسم الله الرحمان رحیم


بیدار شو قسمت چهارم
اُولى الاَلْبَبِ
صاحبان عقل و خرد

بسم الله الرحمان رحیم
إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النهَارِ لاَیَتٍ لاُولى الاَلْبَبِ(190)
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هَذَا بَطِلاً سبْحَنَک فَقِنَا عَذَاب النَّارِ(191)
رَبَّنَا إِنَّک مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مَا لِلظلِمِینَ مِنْ أَنصارٍ (192)
رَّبَّنَا إِنَّنَا سمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِى لِلایمَنِ أَنْ ءَامِنُوا بِرَبِّکُمْ فَئَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ کفِّرْ عَنَّا سیِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الاَبْرَارِ(193)
رَبَّنَا وَ ءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلى رُسلِک وَ لا تخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّک لا تخْلِف المْیعَادَ(194)
190 - مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى )
 براى صاحبان خرد و عقل است .
191 - همانها که خدا را در حال ایستادن و نشستن و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند، و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند، (و مى گویند) بار الها این را بیهوده نیافریده اى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.
192 - پروردگارا، هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى ، او را خوار و رسوا ساخته اى ، و این چنین افراد ستمگر هیچ یاورى نیست.
193 - پروردگارا، ما صداى منادى توحید را شنیدیم ، که دعوت مى کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم ، (اکنون که چنین است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش ، و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!
194 - پروردگارا، آنچه را به وسیله پیامبران ما را وعده فرمودى ، به ما مرحمت کن ، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان ، زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمى کنى.
صوره آل عمران

با عرض سلام و خسته نباشید. خداوند را حمد و ثنا می گویم  که باردیگر در خدمت شما هستم.
بعضی با افکار سفسطه آمیز وجود پاک و منزه و اقدس خالق یکتا را نفی می کنند. و بعضی ها چون او را نمی بینند دنیا  را عاری از وی می دانند. آنها بر این باورند که جهان ما به صورت شانس و اتفاقی به و جود آمده. و طبیعت ما به وسیله تغییرات پیوسته به حالت کنونی در آمده, و طبیعت ما همیشه در حال تغییر است.
و راز بقا اینست که در کلیماتهای گوناگون قویها نجات می یابند و ضعفا از بین می روند, و از شکلی به شکل دیگری تغییر می کنند.
به عنوان مثال باکتریها با گذشت سالیان سال تغیرات به صورت ماهی و سپس به نوعی دایناسور و سپس به صورت سوسمار و سپس به میمون و در حال حاضر به صورت انسان در آمده است.
ولی این نظریه وجود خداوند رونمی تواند انکار کند. آنها می گویند وجود اصلی ما از ستارگان است. خوب ستارگان از کجا آمده اند. اینجا دیگر جوابها به گونه دیگری می شود. ما می دانیم که این آسمان  وسیع ما همیشه در حال بزگتر شدن است و چون در حالت وسعت است سرآغازی دارد. انشتین که قبلا معتقد بود که آسمان یعنی همان فضا در حالت سکون است یعنی اندازه آن همیشه به این صورت بوده و خواهد بود, هنگامی که با چشمانش دید فضای در حال توسعه را, گفت من بزرگترین اشتباه را در عمرم کردم. جالب اینجاست که علم تازگی به اینجا رسیده. در حالی که قرآن کریم تقریبا هزار و چهارصد سال پیش این را گفته است.
وَ السمَاءَ بَنَیْنَهَا بِأَیْیدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ(47)
وَ الاَرْض فَرَشنَهَا فَنِعْمَ الْمَهِدُونَ(48)وَ مِن کلِّ شىْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینِ لَعَلَّکمْ تَذَکَّرُونَ(49)
فَفِرُّوا إِلى اللَّهِ إِنى لَکم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ(50)
وَ لا تجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ إِنى لَکم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ(51)
47 - ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آنرا وسعت مى بخشیم!
48 - و زمین را گستردیم ، و چه خوب گستراننده ایم !
49 - و از هر چیز دو زوج آفریدیم شاید متذکر شوید.
50 - پس به سوى خدا بگریزید که من از سوى او براى شما بیم دهنده آشکارى هستم.
51 - و با خدا معبود دیگرى قرار ندهید که من براى شما از سوى او بیم دهنده آشکارى هستم.
سوره ذاریات
پس از تایید این که آسمان در حال گسترش است, دانشمنداندان با محاسبات ریاضی و علم فیزیک به نظریه بیگ بنگ یعنی انفجار بزرگ, این بدین معنا نیست که انفجاری رخ داده بلکه یک اسمی برای شروع این دنیای عظیم است. این نضریه می گوید که ما قبل بیگ بنگ چیزی وجود نداشت. و بار دیگر این چیز را قران کریم 1400 سال پیش این راز را فاش کرده است.
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السمَوَتِ وَ الاَرْض کانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شىْءٍ حَىٍ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ(30) وَ جَعَلْنَا فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سبُلاً لَّعَلَّهُمْ یهْتَدُونَ(31) وَ جَعَلْنَا السمَاءَ سقْفاً محْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ ءَایَتهَا مُعْرِضونَ(32) وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّیْلَ وَ النهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ کلُّ فى فَلَکٍ یَسبَحُونَ(33)
30 - آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم ؟، و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم ، آیا ایمان نمى آورند!
31 - و در زمین کوه هاى ثابت و پابرجائى قرار دادیم تا آنها در آرامش  باشند ، و در آن دره ها و راههائى قرار دادیم تا هدایت شوند.
32 - و آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم ، ولى آنها از آیات آن رویگردانند.
33 - او کسى است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید که هر یک از آنها در مدارى در حرکتند.
سوره انبیاء
و جالب اینجاست که علم در این قرن دریافته که منشاء اصلی حیات آب است. به همین خاطر وقتی در فضا به دنبال حیات می گردند اول می روند دنبال اینکه آب در آنجا وجود دارد یا نه.
خب پس از تایید نظریه بینگ بنگ. این پرسش مطرح می شود, شما می گوئید خدایی وجود ندارد, پس شما رو به یک آزمایشگاه میبریم و از شما می خواهیم از هیچ چیزی چیزی بسازید. می دانیم که نمی توانید بخاطر اینکه علم این را نفی می کند. خوب این عالم ما که ما قبل بیگ بنگ وجود نداشت, چگونه به وجود آمده است؟ از هیچ چیز؟آیا این نشان نمی دهد که خالقی توانا و قدرتمندی وجود دارد!؟
خداوندی که همه چیز را به صورت دقیقی خلق کرد, از جسم ما, طبیعت ما, زمین ما و تمام آن چیزهایی را که می بینیم و نمی بینیم. می دانید اگر جاذبه زمین یا فاصله زمین یا این کره ماه با خورشید ذره ای تغییر کنند چه می شود؟ بدانید که آن وقت باید فاتحه حیات بر زمین خوانده شود!
آنهایی که می گویند خدایی که دیده نمی شود وجود ندارد, بسیار احمقند!
می دانید چرا؟  من می خواهم یک سؤالی از ایشان بپرسم, اگر فرض کنیم که می خواهید خدا را ببینید, خدا باید جسم شود ودر جایی قرار گیرد. و آمدید و به او ایمان آوردید. آیا این نشانگر حماقت شما نیست؟
خدایی که مجسم شود و در جایی قرار گیرد دیگر خدا نیست! خدای شما دیگر از دیگر جاها خالی و عاری می شود و سلطه اش تنها در آن فضایی که وجود دارد منتهی می شود و از دیگران بی خبر. نکته دوم شما به بسیار چیزهایی که نمی شود دید یا لمس کرد ایمان دارید! مانند عشق و محبت و غم ووو.
امیر المؤمین حضرت علی (ع) در اولین خطبه اش در نهج البلاغه به این نکته اشاره کرده اند.
حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش ‍ فرو مانند و شمارندگان از شمارش  نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند. خداوندى ، که اندیشه هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد. آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش ‍ بازداشت .
اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزه اى و، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزه اى پاک باشد که از ذات او، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .
هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند، او را به لکه داریزى مقرون ساخته و هر که او را به لکه داریزى مقرون دارد، دو لکه داریزش پنداشته و هر که دو لکه داریزش پندارد، لکه دارنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش ‍ تقسیم کند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر که او را ندانسته به سوى اشارت کند و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در لکه داریست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .
خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد؛ با هر چیزى هست ، ولى نه به گونه اى که همنشین و نزدیک او باشد؛ غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها. به آفریدگان خود بینا بود، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد. موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد. بى آنکه نیازش به اندیشه اى باشد یا به تجربه اى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود. آفرینش ‍ هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ، سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد. و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مى دانست .
این قسمتی بود از خطبه آن حضرت در نهج البلاغه. براستی که حضرت امیر (ع) دروازه شهر علم رسول الله (ص) است.
می دانید ما نمی توانیم وجود پاک و اقدس خدا را درک کنیم! وجود پاک و مقدسش در اذهان کوچک و پست ما جای نمی گیرد. و ثانیا ما نمی توانیم وجودش را در ذهن متجسم کنیم. زیرا او را در تخیل مجسم می سازیم و خدای پاک از جسم بودن منزه است.
برای بسیاری از ما حل یک مسئله ریاضی بسیار سخت است! چگونه می خواهیم خداوند را درک کنیم حال ما از درک یک مسئله بسیار پست ریاضی مانده ایم!
بعضی ها می گویند چرا خدا وند ما را آفرید, حال که او به ما نیازی ندارد!؟
یکی از نامهای خداوند الفیاض است یعنی فیض دهنده. از فیاض بودنش ما رو آفرید! یک مثال خورشید نور می دهد برای وجود خورشید اهمیتی ندارد که نور بدهد یا نه! ولی نور می دهد, شما می توانید بگوئید که چرا آب خیس هست؟ خوب طبیعتش خیس هست.
خداوند وابسته به زمان و مکان نیست! در واقع مخلوقاتش نیاز به زمان و مکانند. به عنوان مثال برای خورشید اهمیتی وجود ندارد کجا باشد و یا در چه زمانی و نورش در چه زمانی به دیگران برسد! ولی این ما هستیم که نیاز داریم به مدت تابش جای تابش و فاصله تابش. و خداوند می آفریند از نظر رحمت بر دیگر مخلوقاتش! بعنوان مثال برای حیات آب آفرید, آیا آفریدن آب از نظر احتیاج او به آب است یا رحمت به حیات است که برای او آب را آفرید؟
بعضی ها می گویند که همه آفرینش همواره وجود داشته و اگر بگوییم خدا خلق کرد, این چیز باعث کاستی چیزی از خداوند می شود! وخداوند منزه است از کاستی!
من با این حرفها مخالفم! اولا خداوند واجب الوجود است و ما ممکن الوجود. خداوند تجلی می کند هنگامی که می آفریند! آیا بخشش غنی به فقیر از بهر نیاز است یا کاستی؟ و تجلی خداوند بیشمار. شما یک رقم که انتهایی باشد بگویید یا نقطه شروع یک دایره را ! نمی توانید! خداوند بزرگ و مهربان در قران همیشه از خلقت و در بعضی جاها از زمان خلقت آن می گوید و این بدین معنی نیست که خداوند پاک و بخشنده و مهربان کاست داشت و آن چیز را آفرید یا خود را در زمان گنجانده باشد. نه این مخلوقاتند  که به زمان و مکان نیاز دارند و وابسته آنها هستنند.
یکی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و از ایشان پرسید که خداوند کی و چگونه به وجود آمد, حضرت فرمودند: بگوئید که خداوند چه وقتی نبود که برایت بگویم کی و چگونه!
و یکی آمد نزد حضرت علی (ع) و از ایشان پرسید که آیا خداوند را می بیند؟ ایشان جواب داد آری. سپس آن شخص دوباره پرسید آیا با چشمش او اورا دیده اند که ایشان می فرمایند که چشمان قدرت دیدنش را ندارند ولی با بصیرت قلب همه جا می شود او را دید!
یک مثال میزنم وقتی نوری در آینه منعکس شود به آینه دیگر و آن آینه به آینه دیگر و به این صورت تا آخرین آینه. هر کس نور منعکس شده را از یک آینه ببیند فکر می کند که منشا آن نور آن آینه است حال منشا اصلی آن مصدر اصلی نور است!
آنانکه خداوند را در وجود خود نبینند چه نابینا هستند. وآنان که نمی شنوند وجود خداوند را چه نا شنوا و کر هستند. و آنان که وجود خدا را حس نمی کنند چه بی احساس!
بعضی ها می گویند چرا خدا بدی و شر را آفرید. خب اینجا من می خواهم بگویم که چیزی در واقع به معنی شر مطلق, خداوند نیافریده. شر و بد بودن به معنی کاستی و جود نداشتن  خوبی در آن یک شخص ممکن است نه در ذات الهی. و ثانیا ما تنها برای انجام امتحان در این دنیای مادی به این دنیا آمده ایم. یک مثال, مثلا امتحان آخر ترم است و می خواهیم نتیجه یک ترم را ببینم. خب بین ما ورقه های امتحان روتوزیع می کنند و ما می نشینیم و در مدتی که به ما زمان داده اند امتحان را شروع می کنیم. امتحان از چند سؤال است که برای جواب هریک, ما  باید یکی از چهار گزینه موجود را انتخاب کنیم. خوب سؤال اینجاست آیا این امتحان شر هست؟ آیا آن معلم یا استاد ما شر هست. آیا آن سؤالها شرهستند؟ جواب مطلقا نه است زیرا وقتی ما پاسخ هر سؤال را که می خواهیم جواب دهیم, خود ما یکی از آن چهار گزینه رو انتخاب می کنیم. در بین آنها فقط یک جواب درست است و سه تای دیگر شر. اگر ما آماده کرده باشیم خود را برای امتحان, ازعهده سؤالها بر می اییم  و مدت زمان برای ما کفایت خواهد کرد. ولی اگر نه، خودمان سبب آن شر هستیم, نه معلم یا امتحان یا زمان.
در آخر می خواهم موضوع این قسمت را با شعری از شیخ بهایی ختم دهم.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

منتظر قسمت پنجم انشاءالله باشید.
خادم شما محمد




  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بسم الله رحمان رحیم



    بیدار شو قسمت سوم
    باغ بهشتی, اولین آزمون, اولین خطا و اولین توبه.
    وعده الهی به وقوع پیوست و آدم را خلیفه خود در زمین گماشت. خداوند رحیم بر آدم بی تجربه از حیات بر روی زمین, رحمت نمود.برای او همیاری مانند او آفرید که همیار و آرامش روحش باشد و او را  حوا نامید به معنای  آرامش. سپس آنها را در باغی که قطعه ای از بهشت بر روی زمین بود گماشت و لباسهای بهشتی برای آنها اختیار کرد. خداوند برای بقای آنان در این نعمت الهی شرطی گماشت. شرطی به نام میوه ی ممنوعه
    آدم تا آنوقت چیزی از شرارت ابلیس نمی دانست و او را در بین ملائکه مقربین دیده بود لذا او را از صالحین و مقربین می پنداشت.
    و آنگاه ابلیس نزد آنها آمد و آن دو را اغفال کرد. آن میوه را راز بقا در آن باغ و امتلاک آن, برایشان دانست. و قسم خورد که او از دوستداران آنهاست و چیزی جز خوبی برای آنها تمنا نمی کند.
    لذا آن دو شرط خالق خویش را از یاد بردند و راه هوس نفس خویش را پی نمودند و طمع باعث فریب خوردنشان از ابلیس شد.
    پس از آن واقعه خداوند آن نعمت را از آن دو گرفت و آنها را از آنجا اخراج نمود. ولی خداوند رحیم به آن دو کلمه توبه را به آنان آموخت راز درخواست بخشش و مغفرت. و آن دو توبه کردند و خداوند آن را پذیرفت. آنگاه خالق یکتا به آنان نشان داد نیت حقیقی ابلیس را که او دشمنی هست بر آدام و حوا و ذریه آنها بر روی زمین.
     آن دو عریان که قدر نعمتهای خداوند را ندانستند اکنون می بایستی برای بدست آوردن هرچیزی تلاش انجام دهند و معنی واقعی هر نعمتی را بفهمند.
    دوستان به خود بر گردید, بنگرید به آنچه که دارید. معنی وجود آنچیز را بفهمید. مثلا این چشمی که با آن این داستان را می خوانید. نگذارید یک میوه ی ممنوعه به خاطر خودخواهی خود و اغفال ابلیس از دست برود.
    و از شکر کنندگان خدا باشید و نه از کافران به نعمتش. زیرا انسان یا شکر گزار یا غافل. بیایید که غافل نباشیم و قدر هر چیزی رو بدونیم و خدا را سپاس کنیم.
    خداوند به سپاس ما نیاز ندارد. و شکر ما چیزی به ذات اقدسش کم یا زیاد نمی کند. این مطلب را در قسمتهای آتی بیشتر توضیح خواهم داد.
    ولی بدانید شکر گزاری سبب فراوانی نعمت خداوند چه از لحاظ مادی یا معنوی بر انسان می شود.
    خداوندا راضیم به رضای تو.
    منتظر قسمت
    چهارم انشاء الله باشید.
    خادم شما محمد.
    یا حق



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بیدار شو! قسمت دوم ( سرآغاز حکایت 2)

    شنبه 87 دی 14 ساعت 11:39 صبح
    بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    بیدار شو! قسمت دوم ( سرآغاز حکایت 2)

    3. عهد عتیق (تورا) (تورات)
    سرآغاز حکایت از عهد عتیق کتاب مقدس مسیحیان که کلیمیان آن را هم تورا می نامند
    کتاب پیدایش یا بِرِشیت فصل 2 آیات 7 تا 25
    و آسمانها و زمین‌ و همة‌ لشکر آنها تمام‌شد.2 و در روز هفتم‌، خدا از همة‌ کار خود که‌ ساخته‌ بود، فارغ‌ شد. و در روز هفتم‌ از همة‌ کار خود که‌ ساخته‌ بود، آرامی‌ گرفت‌. 3 پس‌ خدا روز هفتم‌ را مبارک‌ خواند و آن‌ را تقدیس‌ نمود، زیرا که‌ در آن‌ آرام‌ گرفت‌، از همة‌ کار خود که‌ خدا آفرید و ساخت‌.
    آدم‌ و حوا
    4 این‌ است‌ پیدایش‌ آسمانها و زمین‌ در حین‌ آفرینش‌ آنها در روزی‌ که‌ یهوه‌، خدا، زمین‌ و آسمانها را بساخت‌. 5 و هیچ‌ نهال‌ صحرا هنوز در زمین‌ نبود و هیچ‌ علف‌ صحرا هنوز نروییده‌ بود، زیرا خداوند خدا باران‌ بر زمین‌ نبارانیده‌ بود و آدمی‌ نبود که‌ کار زمین‌ را بکند. 6 و مه‌ از زمین‌ برآمده‌، تمام‌ روی‌ زمین‌ را سیراب‌ می‌کرد. 7 خداوند خدا پس‌ آدم‌ را از خاک‌ زمین‌ بسرشت‌ و در بینی‌ وی‌ روح‌ حیات‌ دمید، و آدم‌ نَفْس‌ زنده‌ شد. 8 و خداوند خدا باغی‌ در عدن‌ بطرف‌ مشرق‌ غَرْس‌ نمود و آن‌ آدم‌ را که‌ سرشته‌ بود، در آنجا گذاشت‌. 9 و خداوند خدا هر درخت‌ خوشنما و خوش‌خوراک‌ را از زمین‌ رویانید، و درخت‌ حیات‌ را در وسط باغ‌ و درخت‌ معرفت‌ نیک‌ و بد را. 10 و نهری‌ از عدن‌ بیرون‌ آمد تا باغ‌ را سیراب‌ کند، و از آنجا منقسم‌ گشته‌، چهار شعبه‌ شد. 11 نام‌ اول‌ فیشون‌ است‌ که‌ تمام‌ زمین‌ حویله‌ را که‌ در آنجا طلاست‌، احاطه‌ می‌کند. 12 و طلای‌ آن‌ زمین‌ نیکوست‌ و در آنجا مروارید و سنگ‌ جَزَع‌ است‌. 13 و نام‌ نهر دوم‌ جیحون‌ که‌ تمام‌ زمین‌ کوش‌ را احاطه‌ می‌کند. 14 و نام‌ نهر سوم‌ حدَّقل‌ که‌ بطرف‌ شرقی‌ آشور جاری‌ است‌. و نهر چهارم‌ فرات‌.
    15 پس‌ خداوند خدا آدم‌ را گرفت‌ و او را در باغ‌ عدن‌ گذاشت‌ تا کار آن‌ را بکند و آن‌ را محافظت‌ نماید. 16 و خداوند خدا آدم‌ را امر فرموده‌، گفت‌: «از همة‌ درختان‌ باغ‌ بی‌ممانعت‌بخور، 17 اما از درخت‌ معرفت‌ نیک‌ و بد زنهار نخوری‌، زیرا روزی‌ که‌ از آن‌ خوردی‌، هرآینه‌ خواهی‌ مرد.» 18 و خداوند خدا گفت‌: «خوب‌ نیست‌ که‌ آدم‌ تنها باشد. پس‌ برایش‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ بسازم‌.» 19 و خداوند خدا هر حیوان‌ صحرا و هر پرندة‌ آسمان‌ را از زمین‌ سرشت‌ و نزد آدم‌ آورد تا ببیند که‌ چه‌ نام‌ خواهد نهاد و آنچه‌ آدم‌ هر ذی‌حیات‌ را خواند، همان‌ نام‌ او شد. 20 پس‌ آدم‌ همة‌ بهایم‌ و پرندگان‌ آسمان‌ و همة‌ حیوانات‌ صحرا را نام‌ نهاد. لیکن‌ برای‌ آدم‌ معاونی‌ موافق‌ وی‌ یافت‌ نشد.
    21 و خداوند خدا، خوابی‌ گران‌ بر آدم‌ مستولی‌ گردانید تا بخفت‌، و یکی‌ از دنده‌هایش‌ را گرفت‌ و گوشت‌ در جایش‌ پر کرد. 22 و خداوند خدا آن‌ دنده‌ را که‌ از آدم‌ گرفته‌ بود، زنی‌ بنا کرد و وی‌ را به‌ نزد آدم‌ آورد. 23 و آدم‌ گفت‌: «همانا اینست‌ استخوانی‌ از استخوانهایم‌ و گوشتی‌ از گوشتم‌، از این‌ سبب‌ "نسا" نامیده‌ شود زیرا که‌ از انسان‌ گرفته‌ شد.» 24 از این‌ سبب‌ مرد پدر و مادر خود را ترک‌ کرده‌، با زن‌ خویش‌ خواهد پیوست‌ و یک‌ تن‌ خواهند بود. 25 و آدم‌ و زنش‌ هر دو برهنه‌ بودند و خجلت‌ نداشتند.
    کتاب پیدایش فصل 3 آیات 1 تا 24
    و مار از همة‌ حیوانات‌ صحرا که‌ خداوند خدا ساخته‌ بود، هُشیارتر بود. و به‌ زن‌ گفت‌: «آیا خدا حقیقتاً گفته‌ است‌ که‌ از همة‌ درختان‌ باغ‌ نخورید؟» 2 زن‌ به‌ مار گفت‌: «از میوة‌ درختان‌ باغ‌ می‌خوریم‌، 3 لکن‌ از میوة‌ درختی‌ که‌در وسط باغ‌ است‌، خدا گفت‌ از آن‌ مخورید و آن‌ را لمس‌ مکنید، مبادا بمیرید.» 4 مار به‌ زن‌ گفت‌: «هر آینه‌ نخواهید مرد، 5 بلکه‌ خدا می‌داند در روزی‌ که‌ از آن‌ بخورید، چشمان‌ شما باز شود و مانند خدا عارف‌ نیک‌ و بد خواهید بود.» 6 و چون‌ زن‌ دید که‌ آن‌ درخت‌ برای‌ خوراک‌ نیکوست‌ و بنظر خوشنما و درختی‌ دلپذیر و دانش‌افزا، پس‌ از میوه‌اش‌ گرفته‌، بخورد و به‌ شوهر خود نیز داد و او خورد. 7 آنگاه‌ چشمان‌ هر دوِ ایشان‌ باز شد و فهمیدند که‌ عریانند. پس‌ برگهای‌ انجیر به‌ هم‌ دوخته‌، سترها برای‌ خویشتن‌ ساختند.
    8 و آواز خداوند خدا را شنیدند که‌ در هنگام‌ وزیدن‌ نسیم‌ نهار در باغ‌ می‌خرامید، و آدم‌ و زنش‌ خویشتن‌ را از حضور خداوند خدا در میان‌ درختان‌ باغ‌ پنهان‌ کردند. 9 و خداوند خدا آدم‌ را ندا در داد و گفت‌: «کجا هستی‌؟» 10 گفت‌: «چون‌ آوازت‌ را در باغ‌ شنیدم‌، ترسان‌ گشتم‌، زیرا که‌ عریانم‌. پس‌ خود را پنهان‌ کردم‌.» 11 گفت‌: «که‌ تو را آگاهانید که‌ عریانی‌؟ آیا از آن‌ درختی‌ که‌ تو را قدغن‌ کردم‌ که‌ از آن‌ نخوری‌، خوردی‌؟» 12 آدم‌ گفت‌: «این‌ زنی‌ که‌ قرین‌ من‌ ساختی‌، وی‌ از میوة‌ درخت‌ به‌ من‌ داد که‌ خوردم‌.» 13 پس‌ خداوند خدا به‌ زن‌ گفت‌: «این‌ چه‌ کار است‌ که‌ کردی‌؟» زن‌ گفت‌: «مار مرا اغوا نمود که‌ خوردم‌.»
    14 پس‌ خداوند خدا به‌ مار گفت‌: «چونکه‌ این‌ کار کردی‌، از جمیع‌ بهایم‌ و از همة‌ حیوانات‌ صحرا ملعون‌تر هستی‌! بر شکمت‌ راه‌ خواهی‌ رفت‌ و تمام‌ ایام‌ عمرت‌ خاک‌ خواهی‌ خورد. 15 و عداوت‌ در میان‌ تو و زن‌، و در میان‌ ذُرّیَت‌ تو وذریت‌ وی‌ می‌گذارم‌؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنة‌ وی‌ را خواهی‌ کوبید.» 16 و به‌ زن‌ گفت‌: «اَلَم‌ و حمل‌ تو را بسیار افزون‌ گردانم‌؛ با الم‌ فرزندان‌ خواهی‌ زایید و اشتیاق‌ تو به‌ شوهرت‌ خواهـد بود و او بر تو حکمرانی‌ خواهد کرد.» 17 و به‌ آدم‌ گفت‌: «چونکه‌ سخن‌ زوجه‌ات‌ را شنیـدی‌ و از آن‌ درخت‌ خـوردی‌ که‌ امـر فرمـوده‌، گفتم‌ از آن‌ نخـوری‌، پـس‌ بسبب‌ تـو زمیـن‌ ملعون‌ شـد، و تمام‌ ایام‌ عمـرت‌ از آن‌ با رنـج‌ خواهی‌ خورد. 18 خار و خس‌ نیز برایت‌ خواهد رویانید و سبزه‌های‌ صحرا را خواهی‌ خورد، 19 و به‌ عرق‌ پیشانی‌ات‌ نان‌ خواهی‌ خورد تا حینی‌ که‌ به‌ خاک‌ راجع‌ گردی‌، که‌ از آن‌ گرفته‌ شدی‌ زیرا که‌ تو خاک‌ هستی‌ و به‌ خاک‌ خواهی‌ برگشت‌.»
    20 و آدم‌ زن‌ خود را حوا نام‌ نهاد، زیرا که‌ او مادر جمیع‌ زندگان‌ است‌. 21 و خداوند خدا رختها برای‌ آدم‌ و زنش‌ از پوست‌ بساخت‌ و ایشان‌ را پوشانید. 22 و خداوند خدا گفت‌: «همانا انسان‌ مثل‌ یکی‌ از ما شده‌ است‌، که‌ عارف‌ نیک‌ و بد گردیده‌. اینک‌ مبادا دست‌ خود را دراز کند و از درخت‌ حیات‌ نیز گرفته‌ بخورَد، و تا به‌ ابد زنده‌ ماند.» 23 پس‌ خداوند خدا، او را از باغ‌ عدن‌ بیرون‌ کرد تا کار زمینی‌ را که‌ از آن‌ گرفته‌ شده‌ بود، بکند. 24 پس‌ آدم‌ را بیرون‌ کرد و به‌ طرف‌ شرقی‌ باغ‌ عدن‌، کروبیان‌ را مسکن‌ داد و شمشیر آتشباری‌ را که‌ به‌ هر سو گردش‌ می‌کرد تا طریق‌ درخت‌ حیات‌ را محافظت‌ کند.
    در این آیات اشاره ای به شیطان نشده ولی در عهد جدید این را پیدا کردم
    کتاب مکاشفه یوحنا فصل 12 آیه 9
    9 . پس آن اژدهای بزرگ از
    آسمان به زیر انداخته شد ، آن مار قدیمی که کلیهً جهان را گمراه می کند و
    نامش ابلیس و شیطان است با فرشتگانش به زمین افکنده شدند.

    کتاب مکاشفه یوحنا فصل 20 آیه 2
    .2 او اژدها و آن مار قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده








    4 نهج البلاغه
    سرآغاز حکایت از نهج البلاغه
    خطبه اول صفت آفرینش آدم علیه السلام
    آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره زار بود، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید. آنگاه از روح خود در آن بدمید. آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشه اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد. معجونى سرشته از رنگهاى گونه گون .
    برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر. چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى (و اندوه و شادمانى ). خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند.
    پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید. همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود. بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود، خوار و حقیر شمرد. خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود، به سر برد. پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .
    آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد؛ سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنى اش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید، بر او رشک برد. آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد. ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش ‍ به او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند. لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد.





    خلاصه مقصود
    ابلیس مغرور و مستکبر بر آدم سجده نکرد و بدین سبب ملعون گشت و بخاطر گمراهیش از عرش از خداوند مهلت خواست ( پروردگارت گفت تو از مهلت داده شدگانى (37) تا روز وقت معلوم (38) گفت : پروردگارا بخاطر اینکه اغوایم کردى هر آینه در زمین زینت مى دهم در نظر آنان ، و هر آینه همگیشان را اغواء مى کنم (39) مگر بندگان مخلصت را (40) ) و از آن روز دشمن سرسخت آدمیان گشت!
    سؤال اینجست کمی فکر کنید
    چندی از بنی آدم بندگان مخلص خدایند؟
    وچندی فریبخوردگان و همیاران ابلیس؟
    منتظر قسمت
    سوم باشید انشاءالله



    نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بیدار شو! قسمت اول ( سرآغاز حکایت 1)

    شنبه 87 دی 14 ساعت 11:27 صبح
    بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    بیدار شو! قسمت اول ( سرآغاز  حکایت 1)
    هر حکایتی شروعی و نهایتی دارد، حکایت ما از اینجا شروع می شود.
    در اینجا می خواهم که از چند کتاب (قران کریم, انجیل برنبا, نهج البلاغه, عهد عتیق و تورات) استفاده کنم و تصویر را برایتان وسیعتر سازم

    1 قران کریم
    بگذارید سرآغاز حکایت را از قران که سخن خداوند تعالی است بخوانیم که تنها کتاب سالم از دست تحریف است. ابتدای حکایت را  در سه سوره قران میشود یافت که از سه زاویه مختلف است. خداوند تعالی می خواهد تصویر وسیعتری از این حادثه مهم به ما نشان دهد. لطفا بعد از خواندن ترجمه آیات به تفسیر آیات مراجعه کنید تا انشاءالله فهمیدن آیات برایتان آسانتر شود. برای آسان کردن این کار برای شما تفسیر آیات در زیر هر سوره با لینک مستقیم به سایت تفسیر قرار داده شده است.
    (1)
    سوره بقره آیات 30 تا 39
    بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
    وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنى جَاعِلٌ فى الاَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِک الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِک وَ نُقَدِّس لَک قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ(30) وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَسمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضهُمْ عَلى الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونى بِأَسمَاءِ هَؤُلاءِ إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(31) قَالُوا سبْحَنَک لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنت الْعَلِیمُ الحْکِیمُ(32) قَالَ یَئَادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَائهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنى أَعْلَمُ غَیْب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ(33) وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِیس أَبى وَ استَکْبرَ وَ کانَ مِنَ الْکَفِرِینَ(34) وَ قُلْنَا یَئَادَمُ اسکُنْ أَنت وَ زَوْجُک الجْنَّةَ وَکلا مِنْهَا رَغَداً حَیْث شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظلِمِینَ(35) فَأَزَلَّهُمَا الشیْطنُ عَنهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطوا بَعْضکمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَ لَکمْ فى الاَرْضِ مُستَقَرُّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ(36) فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کلِمَتٍ فَتَاب عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِیمُ(37) قُلْنَا اهْبِطوا مِنهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاى فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ(38) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِئَایَتِنَا أُولَئک أَصحَب النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ(39)
    ترجمه
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    و چون پروردگارت بفرشتگان گفت : من میخواهم در زمین جانشینى بیافرینم گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى آورى که تباهى کنند و خونها بریزند؟ با اینکه ما تو را بپاکى مى ستائیم و تقدیس میگوئیم ؟ گفت من چیزها میدانم که شما نمیدانید (30) و خدا همه نامها را بآدم بیاموخت پس از آن همه آنانرا بفرشتگ ان عرضه کرد و گفت اگر راست میگوئید مرا از نام اینها خبر دهید (31) گفتند تورا تنزیه مى کنیم ما دانشى بما آموخته اى نداریم که داناى فرزانه تنها توئى (32) گفت اى آدم ، فرشتگان را از نام ایشان آگاه کن و چون از نام آنها آگاهشان کرد گفت مگر بشما نگفتم که من هفته هاى آسمان و زمین را میدانم ، آنچه را که شما آشکار کرده اید و آنچه را پنهان میداشتید میدانم (33) و چون بملائکه گفتیم براى آدم سجده کنید پس همه سجده کردند بجز ابلیس که از اینکار امتناع کرد و کبر ورزید و او از کافران بود(34) و گفتیم : اى آدم تو و همسرت در بهشت آرام گیرید و از آن بفراوانى از هر جا که خواستید بخورید و نزدیک این درخت مشوید که از ستمگران خواهید شد (35) و شیطان ایشانرا از نعمت بهشت بینداخت و از آن زندگى آسوده که داشتند بیرونشان کرد، گفتیم : با همین وضع که دشمن یکدیگرید پائین روید که تا مدتى در زمین قرارگاه و بهره دارید (36) و آدم از پروردگار خود سخنانى فرا گرفت و خدا او را ببخشید که وى بخشنده و رحیم است (37) گفتیم همگى از بهشت پائین روید اگر هدایتى از من بسوى شما آمد و البته هم خواهد آمد آنها که هدایت مرا پیروى کنند نه بیمى دارند و نه اندوهگین شوند (38) و کسانیکه کافر شوند و آیه هاى ما را دروغ شمارند اهل جهنمند و خود در آن جاودانند (39)

    تفسیر این آیات را از تفسیر المیزان
    آیات 30 33 بقره
    آیه 34 بقره
    آیات 35 39 بقره
    تفسیر این آیات را از تفسیر نمونه
    آیه 30 - 33
    آیه 34 -36
    آیه 37 - 39
    (2)
    سوره اعراف ایات 11 تا 25
    بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
    وَ لَقَدْ خَلَقْنَکمْ ثُمَّ صوَّرْنَکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِیس لَمْ یَکُن مِّنَ السجِدِینَ(11) قَالَ مَا مَنَعَک أَلا تَسجُدَ إِذْ أَمَرْتُک قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ(12) قَالَ فَاهْبِط مِنهَا فَمَا یَکُونُ لَک أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّک مِنَ الصغِرِینَ(13) قَالَ أَنظِرْنى إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ(14) قَالَ إِنَّک مِنَ الْمُنظرِینَ(15) قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنى لاَقْعُدَنَّ لهَمْ صرَطک الْمُستَقِیمَ(16) ثُمَّ لاَتِیَنَّهُم مِّن بَینِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَنهِمْ وَ عَن شمَائلِهِمْ وَ لا تجِدُ أَکْثَرَهُمْ شکِرِینَ(17) قَالَ اخْرُجْ مِنهَا مَذْءُوماً مَّدْحُوراً لَّمَن تَبِعَک مِنهُمْ لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ(18) وَ یَئَادَمُ اسکُنْ أَنت وَ زَوْجُک الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْث شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظلِمِینَ(19) فَوَسوَس لهَمَا الشیْطنُ لِیُبْدِى لهَمَا مَا وُرِى عَنهُمَا مِن سوْءَتِهِمَا وَ قَالَ مَا نهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشجَرَةِ إِلا أَن تَکُونَا مَلَکَینِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخْلِدِینَ(20) وَ قَاسمَهُمَا إِنى لَکُمَا لَمِنَ النَّصِحِینَ(21) فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشجَرَةَ بَدَت لهَمَا سوْءَتهُمَا وَ طفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِن وَرَقِ الجْنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبهُمَا أَ لَمْ أَنهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشجَرَةِ وَ أَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشیْطنَ لَکُمَا عَدُوُّ مُّبِینٌ(22) قَالا رَبَّنَا ظلَمْنَا أَنفُسنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَسرِینَ(23) قَالَ اهْبِطوا بَعْضکمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَ لَکمْ فى الاَرْضِ مُستَقَرُّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ(24) قَالَ فِیهَا تحْیَوْنَ وَ فِیهَا تَمُوتُونَ وَ مِنهَا تخْرَجُونَ(25)
    ترجمه
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    شما را خلق کردیم آنگاه نقش بندیتان نمودیم ، سپس به فرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید، همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود(11) خداوند فرمود چه چیز مانع تو شد که وقتى به تو فرمان دادم سجده نکردى ؟ گفت من از او بهترم ، مرا از آتش آفریده اى و او را از گل خلق کرده اى (12) فرمود از آسمان فرود شو که در اینجا بزرگى و نخوت کردن حق تو نیست ، برون شو که تو از حقیرانى (13) گفت : مرا تا روزى که برانگیخته مى شوند مهلت ده (14) فرمود مهلت خواهى داشت (15) شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردى من نیز بندگانت را از راه راست گمراه مى گردانم (16) آنگاه از جلو رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ به آنان مى تازم ، و بیشترشان را سپاسگزار نخواهى یافت (17) گفت از آسمان بیرون شو، مذموم و مطرود، هر که از آنها از تو پیروى کند جهنم را از همه شما لبریز مى کنم (18) و اى آدم ! تو و همسرت در این بهشت آرام گیرید و از هر جا خواستید بخورید و به این درخت نزدیک مشوید که از ستمگران مى شوید(19) شیطان وسوسه شان کرد تا عورت هایشان را که پنهان بود بر آنان نمودار کند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد مگر از بیم اینکه دو فرشته شوید و یا جاوید گردید (20) و براى ایشان سوگند خورد که من خیرخواه شمایم (21) پس با همین فریب سقوطشان داد و چون از آن درخت خوردند عورت هایشان درنظرشان نمودار شد، و بنا کردند از برگ هاى بهشت به خودشان مى چسبانیدند و پروردگارشان به ایشان بانگ زد: مگر من از این درخت منع تان نکردم و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شما است (22) گفتند: پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و رحممان نکنى از زیانکاران خواهیم بود(23) خدا گفت (از بهشت ) فرود آیید که برخى با برخى دیگر مخالف و دشمنید و زمین تا هنگام معینى جایگاه شما است (24) خدا گفت در آنجا زندگى مى کنید و در آنجا مى میرید و از آنجا بیرون آورده مى شوید(25).

    تفسیر این آیات را از تفسیر المیزان
    تفسیر این آیات را از تفسیر نمونه
    آیه 11 - 18
    آیه 19 - 25
    (3)
     سوره حجر ایات 26 تا 43
    بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
    وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ(26) وَ الجْانَّ خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السمُومِ(27) وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ(28) فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ(29) فَسجَدَ الْمَلَئکَةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(30) إِلا إِبْلِیس أَبى أَن یَکُونَ مَعَ السجِدِینَ(31) قَالَ یَإِبْلِیس مَا لَک أَلا تَکُونَ مَعَ السجِدِینَ(32) قَالَ لَمْ أَکُن لاَسجُدَ لِبَشرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ(33) قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّک رَجِیمٌ(34) وَ إِنَّ عَلَیْک اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ(35) قَالَ رَب فَأَنظِرْنى إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ(36) قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظرِینَ(37) إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(38) قَالَ رَب بمَا أَغْوَیْتَنى لاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فى الاَرْضِ وَ لاُغْوِیَنهُمْ أَجْمَعِینَ(39) إِلا عِبَادَک مِنهُمُ الْمُخْلَصِینَ(40) قَالَ هَذَا صِرَطٌ عَلىَّ مُستَقِیمٌ(41) إِنَّ عِبَادِى لَیْس لَک عَلَیهِمْ سلْطنٌ إِلا مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغَاوِینَ(42) وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ(43) لهَا سبْعَةُ أَبْوَبٍ لِّکلِّ بَابٍ مِّنهُمْ جُزْءٌ مَّقْسومٌ(44) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فى جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ(45) ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ءَامِنِینَ(46)
    ترجمه
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    و به تحقیق ما انسان را از گلى خشکیده از لایهاى سیاه آفریدیم (26) و جن را قبل از وى از آتشى زهرآگین آفریده بودیم (27) و چون پروردگارت به ملائکه گفت : میخواهم بشرى از گلى خشکیده از لایهاى سیاه خلق کنم (28) پس چون کار او را به پایان رسانیدم و از روح خود در او دمیدم باید که برایش بسجده افتید (29) ملائکه همگى و تمامیشان سجده کردند (30) مگر ابلیس از اینکه با سجده کنندگان باشد امتناع ورزید (31) پروردگارت به او گفت : اى ابلیس چه غرضى در نظر گرفتى که از ساجدین نباشى ؟(32) گفت من چنین کسى نبوده ام که براى بشرى که تو آن را از گلى خشکیده از لایه اى سیاه آفریدى سجده کنم (33) پروردگارت گفت : پس بیرون شو که تو از رانده شدگانى (34) و بر تو است لعنت تا روز جزا (35) گفت پروردگارا پس مرا تا روزى که خلایق مبعوث مى شوند مهلت بده (36) پروردگارت گفت تو از مهلت داده شدگانى (37) تا روز وقت معلوم (38) گفت : پروردگارا بخاطر اینکه اغوایم کردى هر آینه در زمین زینت مى دهم در نظر آنان ، و هر آینه همگیشان را اغواء مى کنم (39) مگر بندگان مخلصت را (40) گفت : همین است راه مستقیم که من قضاءاش را رانده ام (41) بدرستى که تو بر بندگان من تسلط ندارى ، مگر آنهائى که خودشان رام تو گردند (42) و بدرستى جهنم وعده گاه همه آنان است (43) جهنم که داراى هفت در است و براى هر درى جزئى از ایشان اختصاص ‍ یافته (44) بدرستى که پرهیزگاران در بوستانها و چشمه هایند (45) آن روز به ایشان گفته مى شود به سلامت و ایمنى درآئید (46)
    تفسیر این آیات را از تفسیر المیزان
    تفسیر این آیات را از تفسیر نمونه


    2 انجیل برنابا
    سرآغاز حکایت از انجیل برنابا
    فصل سی و پنجم
    (1)یسوع از اورشلیم بیرون شد.(2)رفت به صحرا پشت رود اردن.(3)پس شاگردانش که به دورش نشسته بودند،گفتند:ای معلم!به ما بگو که شیطان چگونه به کِبر خود افتاد.(4) زیرا ما میدانستیم که او بسبب نافرمانی افتاد.(5)بسبب اینکه شیطان همیشه انسان را میفریفت تا بدی کند.(6)یسوع پاسخ داد: ((چونکه خدای آفرید مشتی از خاک را،(7)او را بیست و پنج هزار سال گذاشت بدون اینکه به او کار دیگری بکند.(8)شیطان که بمنزله? کاهن و رئیس بود فرشتگان را،آنچه بود بر او از ادراک عظیم،دانست که خدای زود است بگیرد از این مشت خاک صد و چهل هزار از نشان شدگان را به نشان پیغمبری؛همچنین رسول الله را،که خدای روح او را پیش از هر چیز دیگر به شصت هزار سال آفریده.(9)از این رو شیطان به غضب شده، ملائکه را اغوا نموده،گفت:ببینید زود است بخواهد خدای یک روزی که سجده کنیم برای این خاک.(10)پس نیک اندیشه کنید در اینکه ما روحیم.بدرستی که سزاوار نیست ما را که این کار را بکنیم.(11)از این رو خدای را بسیاری ترک نمودند.(12)از اینجاست که روزی خدای فرمود،وقتی که فرشتگان همه جمع شده بودند:هر کس مرا خدای گرفته،باید بی درنگ بر این خاک سجده کند.(13)پس سجده نمودند از برای او آنانکه خدای را دوست داشتند.(14)اما شیطان و آنانکه بر طریقه? او بودند،پس گفتند:ای پروردگار!ما روحیم و از این رو عدل نیست اینکه این گل را سجده کنیم.(15)چون شیطان این بگفت هولناک و بدمنظر گردید.(16)پیروان او نیز زشت روی شدند.(17)زیرا خدای بسبب نافرمانی ایشان زایل نمود آن زیبائی را که ایشان را بدان زیبا نموده بود،وقتی که ایشان را آفرید.(18)پس چون فرشتگان پاک،سرهای خود را بلند کردند دیدند وفور و قباحت هولناکی را که شیطان بدان برگشته بود.(19)پس پیروانش ترسان به رویهای خود بر زمین افتادند.(20)آن وقت شیطان گفت:ای پروردگار!بدرستی که تو مرا از روی ستم زشت روی گردانیدی؛لیکن من به این راضیم؛زیرا میخواهم باطل سازم هر آنچه را تو کرده‌ای.(21)شیطانهای دیگر گفتند:او را پروردگار مخوان؛زیرا خود توئی پروردگار.(22)آن وقت خدای به پیروان شیطان فرمود:توبه کنید و اعتراف نمائید به اینکه منم خدای آفریننده? شما.(23)جواب دادند:بدرستی که ما توبه میکنیم از سجده کردن برای تو؛زیرا تو نادادگری. (24)لیکن شیطان دادگر و وارسته‌است و او پروردگار ماست.(25)آن وقت خدای فرمود:دور شوید از من ای لعنت شدگان!زیرا نیست نزد من رحمتی برای شما.(26)شیطان در اثنای برگشتن خود،بر آن مشت خاک خدو انداخت.(27)پس جبرئیل برداشت آن آب دهان را با قدری از خاک و شد برای انسان بدین سبب نافی در شکمش.))
    فصل سی و نهم
    (?) آن وقت یوحنا گفت:خوش سخن گفتی ای معلم!(?) لیکن ناقص میشود ما را، اینکه بشناسیم چگونه گناه کرد انسان بسبب کِبر.(?)یسوع فرمود: ((چون خدای شیطان را راند، (?)پاک نمود جبرئیل آن مشت از خاک را که شیطان برآن خدو انداخته بود.(?)آفرید خدای هر چیز زنده‌ای را از حیواناتی که میپرند و از آنهائی که راه میروند و شنا میکنند.(?)پس زینت داد جهان را به هر آنچه در آن است.(?)پس روزی شیطان نزدیک دروازه‌های بهشت شد. (?) چون دید گروه اسبانی را که گیاه میخورند، به آنها خبر داد هرگاه فراهم شود این مشت خاک را،این که او را روانی باشد،به آنها سختی خواهد رسید.(?)از این رو مصلحت آنهاست که آن پارچه از خاک را پایمال نمایند به طریقی که بعدها برای چیزی نیکو نباشد.(??)پس اسبان به هیجان درآمدند و شروع کردند به دویدن بسختی بر آن پارچه از خاک که میان زنبقها و گلها بود.(??)پس خدای عطا فرمود از آنجا روحی ازبرای آن جزء ناپاک از خاک که بر آن خدوی شیطان افتاده بود،که آن را جبرئیل گرفته بود از آن مشت.(??)آنگاه خدای آفرید سگ را؛ پس شروع کرد به فریاد نمودن و اسبان را ترسانید،و آنها گریختند.(??)آن هنگام خدای عطا نمود به انسان روان خود را و فرشتگان میسرودند: بار خدایا! پروردگار ما! خجسته باد نام قدوس تو. (??)پس چون آدم برخاست بر قدمهای خود،در هوا نوشته‌ای دید که مثل آفتاب میدرخشید. نصَّ عین آن لااله الاالله و محمّد رسول الله بود.(??)پس آن وقت آدم دهان خود بگشود و گفت: شکر میکنم تو را ای پروردگار،خدای من!زیرا تو تفضل نمودی و آفریدی مرا.(??)لیکن زاری میکنم بسوی تو،که مرا آگاه سازی که معنای این کلمات محمّد رسول الله چیست.(??)خدای فرمود:مرحباً به تو ای بنده? من، آدم!(??)همانا میگویم که تو اول انسانی هستی که آفریده‌ام او را.(??)تو دیدی نام او را.جز این نیست که پسر توست.آنکه زود است بیاید به جهان بعد از این،به سالهای فراوان.(??) او زود است بشود فرستاده? من؛ آنکه از برای او آفریدم همه? چیزها را.(??)آنکه چون بیاید،زود است نور بخشد جهان را.(??)آنکه روان او نهاده شده بود در جمال آسمانی،شصت هزار سال پیش از انکه بیافرینم چیزی را.(??)پس زاری کرد آدم، خدای را و گفت:ای پروردگار!این نوشته را به من مرحمت کن،بر ناخنهای انگشتان دست من.(??) عطا نمود خدای به انسان اول آن نوشته را بر دو شست او.(??) بر ناخن شست دست راست، آنکه نصَّ اوست لااله الا الله،(??)و بر ناخن دست چپ آنکه نصَّ اوست محمّد رسول الله.(??) پس بوسید اول با مهر پدری این کلمات را.(??)مسح نمود چشمان خود را و گفت:خجسته باد آن روزی که زوداست بیائی درآن به جهان.(??)پس چون خدای انسان را تنها دید،فرمود:خوش نیست اینکه تنها باشد.(??)پس از این رو او رادر خواب کرد.(??)گرفت دنده‌ای را از سمت دل.(??)آنجا را پر کرد از گوشت.(??)آفرید از آن حوّا را.(??)آنگاه آن را گردانید زن برای آدم.(??)آن وقت آن دو را سروران بهشت قرار داد.(??)به ایشان فرمود:بنگرید بدرستی که عطا میکنم شما را هر ثمری که بخورید از آن،بجز سیب و گندم.(??)پس فرمود:حذر کنید از اینکه بخورید چیزی را از این ثمرها.(??)زیرا شما ناپاک خواهید شد.(??)در این صورت نمیپسندم برای شما که در اینجا باقی باشید؛بلکه خواهم راند شما را و فرود میشود به شما بدبختی بزرگ. 
    فصل چهلم
    (1)پس چون شیطان این بدانست،پاره پاره شد از خشم.(2)پس نزدیک دروازه? بهشت شد، آنجائی که پاسبان ماری بود وحشتناک که اندام او مثل شتر و ناخنهای قدم او تیز بود از هر سو،مثل تیغ سرتراش.(3)پس دشمن به او گفت:بگذار مرا که داخل بهشت شوم.(4)مار جواب داد:چگونه تن در دهم تو را به داخل شدن،حال آنکه بتحقیق خدای امر فرموده مرا به اینکه برانم تو را.(5)شیطان گفت:مگر نمیبینی چقدر خدای تو را دوست میدارد؛زیرا بیرون بهشت تو را به پای داشته تا پاسبانی کنی مشتی از خاک را و او انسان است.(6)پس هرگاه مرا داخل کنی به بهشت میگردانم تو را سهمناک،چنانکه هر کسی از تو بگریزد.(7)پس میروی و اقامت میکنی بر حسب اراده? خود.(8) مار گفت:چگونه داخل نمایم تو را؟(9)شیطان جواب داد: تو دهان خود باز کن تا داخل شوم به شکم تو.(10)وقتی که داخل بهشت شدی بگذار مرا نزدیک این دو مشت ازخاک،که تازگی راه میروند.(11)پس به جا آورد مار آن وقت آن کار را. (12)شیطان را نهاد به پهلوی حوا؛زیرا جفتش ادم به خواب بود.(13)پس شیطان دگرگون شد برای آن زن به صورت فرشته? خوشروئی و گفت او را:چه جهت دارد که نمیخورید از این سیب و این گندم؟(14)حوا جواب داد: خدای به ما فرموده، بدرستی که اگر ما از آن بخوریم ناپاک میشویم و از آن روی ما را از بهشت خواد راند.(15)پس شیطان جواب داد:او راست نگفته.(16)پس واجب است بشناسی که خدای شریر و حسود است.(17)از این رو متحمّل همسران نمیشود.(18)لیکن او بنده میسازد هر کسی را.(19)او جز این نیست که شما را این گفته تا همسر او نشوید.(20)لیکن هرگاه تو و شوهرت به پند من عمل کنید،پس بدرستی که شما خواهید خورد از این ثمرها،چنانکه از غیر آنها میخورید.(21)آنگاه فروتن نمانید برای دیگران. (22) بلکه خیر و شر را خواهید شناخت مثل خدای، و خواهید کرد آنچه را که میخواهید. (23) زیرا شما دو همسر خدای میشوید.(24) پس گرفت حوا آن وقت و خورد از این ثمرها. (25)چون جفتش بیدار شد او را خبر داد به هر آنچه شیطان گفته بود.(26)پس برداشت از انها آنچه را که پیش کرد زن او برای او و خورد.(27)در بین اینکه طعام فرو شده بود آدم یاد آورد سخن خدای را.(28)از آن رو خواست که برآورد طعام را،پس دست به گلوی خود نهاد،آنجائی که هر انسانی را نشانه‌است.
    فصل چهل و یکم
    (1)آن وقت هر دوشان دریافتند که ایشان برهنه‌اند.(2)پس از ان رو شرم نمودند و برگهای انجیر را گرفتند و جامه برای عورت خود ساختند.(3)پس چون زوال ظهر شد،ناگاه جبروت خدای ظاهر شدو آدم را ندا درداد:آدم کجائی تو؟(4)آدم جواب داد:ای پروردگار!پنهان شده ام؛ زیرا من و زن من برهنه ایم؛پس بدین سبب حیا میکنیم که فرا شویم.(5)از شما کسی نمیستاند ازارهای شما را مگر اینکه از آن ثمر خورده و به سبب آن نجس شده باشید.(6)ممکن نمیشود شما را پس از این در بهشت درنگ نمائید.(7)آدم جواب داد:ای پروردگار!همانا آن زنی که به من عطا فرمودی از من طلب کرد که بخورم؛پس خوردم از آن.(8)آن وقت خدای زن را فرمود:چه جهت داشت که به جفت خود طعامیمانند این دادی؟(9)حوّا جواب داد:بدرستی که شیطان مرا فریب داد؛پس خوردم.(10)خدای فرمود:چگونه آن رانده شده اینجا داخل شد؟(11)حوا جواب داد: بدرستی که ماری که بردروازه? شمالی بهشت است او را حاضر نمود او را نزد من.(12)پس خدای به آدم فرمود:باید زمین به عمل تو ملعون باشد؛زیرا تو گوش دادی به سخن زن خود و آن ثمر را خوردی.(13)باید یرویاند برای تو خسک و خار را.(14)باید بخوری نان را به عرق جبین خود. (15)یاد آور که تو خاکی و به خاک برخواهی گشت.(16)آنگاه با حوّا تکلم نموده فرمود: توئی آنکه به شیطان گوش دادی.(17)به جفت خود آن طعام را خوراندی؛پس درنگ خواهی کرد زیر تسلّط مرد که با تو چون کنیز رفتار کند.(18)پس برمیداری اولاد را به رنج.(19)چون مار را بخواند،فرشته میخائیل را که شمشیر خدای را بر میدارد نیز بخواند و فرمود:نخست بران این مار بد گوهر را از بهشت.(20) پس چون بیرون شد اندام او را قطع کن.(21) هر گاه بخواهد راه رود واجب شود که بخزد.(22)پس خدای شیطان را بعد از آن آواز کرد:پس آمد خندان.(23)فرمود او را:چون تو ای رجیم!فریب دادی این دو را و گردانیدی ایشان را ناپاک،میخواهم داخل کنی در دهان خود هر نجاست را که در ایشان و در فرزندان ایشان است،هر وقتی که توبه کنند و مرا به راستی عبادت نمایند،از ایشان بیرون شود آن نجاست؛پس بگردی شکم پر شده به نجاست.(24)شیطان فریاد برآورد فریاد ترسناکی.(25)گفت:چون تو میخواهی بنمائی مرا بد تر از آنچه بر آنم،پس بدرستی که من بگردانم خود را چنانکه باید بشوم.(26)آن وقت خدای فرمود:باز گرد ای لعین! از حضور من.(27)پس شیطان باز گشت.(28)آنگاه خدای به آدم و حوّا-که سخت میگریستند- فرمود:بیرون شوید از بهشت.(29)پس جهاد کنید با بدنهای خودتان و ناتوان نشود امید شما.(30)زیرا میفرستم فرزند شما را به نحوی که ممکن شود برای ذریه? شما تا بردارد گمراهی شیطان را از جنس بشری.(31)زیرا زود است عطا کنم رسول خود را و زود است بیاید هر چیزی را.(32)پس جبروت خدای در پرده شد و راند ایشان را فرشته میخائیل از فردوس.(33) چون آدم ملتفت شد،دید مکتوبی را بالای دروازه که:لااله الاّ الله محمّد رسول الله.(34)پس این و قت گریست وگفت:ای فرزند شاید خدای بخواهد که بزودی بیائی و ما را از این بدبختی برهانی.))(35)یسوع چون این بگفت،فرمود: ((اینچنین خطا کردند شیطان و آدم بسبب کِبر.(36)اما یکی از آنها،پس بجهت اینکه انسان را خوار شمرد.(37)دیگری بجهت اینکه خواست بگرداند خود را همسر خدای.))
       
         انجیل برنابا




    نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بعد از شیش سال برگشتم
    یک استکان چای داغ با نبات زعفرانی
    بیدار شو! قسمت نهم (آرزوی انشتین)
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش دوم
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش اول
    بیدار شو قسمت ششم مقدمه فصل دوم
    بیدار شو! مقدمه
    [عناوین آرشیوشده]