سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیدار شو!

بعد از شیش سال برگشتم

شنبه 93 آبان 10 ساعت 3:48 صبح

با عرض سلام 

تقریبا 6 سال پیش بود که آخرین مطلبم رو تو این وبلاگ نوشته بودم. امروز بعد از 6 سال وقتی دیدم که هنوز مطالبم بازدید روزانه داره هم خوشحال شدم هم متعجب.

 

تو این 6 سال بیشتر در فیس بوک فعال بودم و تقریبا اینجا رو فراموش کرده بودم. تو این غیبت 6 ساله کلی اتفاق هم در درونم و هم فضای دور ورم افتاده. به خیلی از آرزوهام رسیدم. با یک دختر خوب و دوست داشتنی ازدواج کردم که از ته قلبم عاشقشم. کارشناسی ارشد در فیلم سازی از دانشگاه گتنبرگ رو گرفتم و در حال حاضر یک کارشناسی ارشد دیگری رو دارم می خونم. جشنواره فیلم مستقل در گتنبرگ رو برگزار کردم و کلی کارهای دیگه.

 

تو این 6 سال ذهنیت و باورهایم کلی تغییر کرد و این کلی بر اخلاق و رفتارم تاثیر گذاشت. هدف از بودن هم همینه حرکت به سوی کمال و رشد عقلی و معنوی.

 

خلاصه می خوام دوباره نوشتن تو وبلاگ رو شروع کنم

 

 من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلا



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    یک استکان چای داغ با نبات زعفرانی

    سه شنبه 89 فروردین 17 ساعت 2:34 صبح
    به نام خالق یکتا

    یک استکان چای داغ با نبات زعفرانی

    یک استکان چای داغ با نبات زعفرانی
    همگی انسانها توانایی درک کردن و فهمیدن را در این دنیای پر راز و رمز را دارا هستند. ولی میزان درک و فهم انسانها متفاوت است. میزان توانایی درک کردن بستگی بر مقدار شناخت و تجربه ای است که افراد بر پایه آزادی در اختیار بدست می آورند است. همه انسانها دارای ضرفیت فهم و درک هستند ولی فضای اختیاری که انسان در آن صاحب اختیار است, باعث می شود که میزان درک کردن و فهمیدن بین آنها مختلف باشد.
    یک دانش آموز که جدول ضرب را بر پایه ی شناخت حفظ می کند، میزان اشتباه وی در یک مسئله ی ضرب بالاتر از یک دانش آموزی است که جدول ضرب و معنی آن را درک کرده باشد.
    بدین سبب درک و فهم یک چیز باعث ایجاد مانعی در اشتباه کردن در آن چیز می شود. و این مانع همان عصمت است که در لغت عربی به معنای مانع است. و عاصم چیزی است که این مانع را ایجاد می کند. عاصم در واقع همان میزان درک است که بر مبنای آن مانع که همان عصمت است ایجاد می شود.
    یک پزشک در خوردن چیزهای آلوده بر مبنای درک خود از آلودگی معصوم است, ولی شخص دیگری شاید شناختی از آلودگی دارد ولی این شناخت باعث عصمت وی از خوردن آن چیز نمی شود. چون وی آلودگی را به خوبی درک نکرده است.
    درک و فهم انسانها از دو طریق مختلف ایجاد می شود.
    یکی از این دو راه عقل است که بدست آوردن درک صحیح عقلی  از راه منطق و در فضای منطقی است. فضای منطقی وابسته به زمان و مکان و ماده است. و هر چیزی که خارج از فضای منطقی باشد به آن غیر عقلانی یا غیر منطقی گفته می شود. به عنوان مثال: ارسطو یک انسان است, ارسطو در یونان می زیست و یونان باستان یکی از تمدنهای بشر است.  این جمله ها برای همگی منطقی می باشد ولی اگر جمله ها را به این صورت بنویسیم: ارسطو انسان نیست, ارسطو در یونان نمی زیست و یونان باستان وجود نداشت, همه ی این جمله ها از فضای منطقی خارج و غیر عقلانی می باشند. چون در واقع مخالف آن چیزی است که در ماده و زمان و مکان رخ داده است. در واقع درک منطقی وابسته 5 حس + عقل می باشد و هر چیزی که خارج از اینها باشد غیر عقلانی یا فرا عقلانیست. و منطق همان عاصم است که ایجاد کننده عصمت یا همان مانع در بروز اشتباه عقلانی است.

    راه دیگری که انسانها توانای درک را به وسیله آن هستند قلب است. آنجایی که عقل و منطق آن قدرت درک را دارا نیستند , قلب تنها وسیله ای است که در فضای فرا منطقی که در محدوده ی زمان و مکان و ماده نمی باشد, قدرت فهم و درک اشیاء فرا عقلی را دارد. یک نمونه از درک قلبی عشق است. عشق یک حس و دنیایی فرا عقلی است که فهم آن منطقی نمی باشد. چون در قانون منطق زمان, ماده و مکان جا نمی گیرد. برای مثال عشق مادر به فرزند هرچند که باعث هلاک وی شود. این دوست داشتن در فضای عقلانی غیر منطقی است. چون دوست داشتن یک چیز که سبب هلاک شود غیر منطقی می باشد. بدین سبب عاشق را مجنون می نامند چون در فضای عقلی عشق یک چیز فرا منطقی  است. و عشق را نمی توان اندازه گیری یا سنجید. و همان گونه که می دانید نماد عشق قلب است.  درک وجود تبارک خالق اعلی هم همان گونه است. خالق شیئی نیست که وابسته به ماده, زمان و مکان باشد.

    بگذارید اول زمان را بفهمیم. زمان در فیزیک یک نوع اندازه گیری حرکت است و در فیزیک هیچ شیئی در سکون نیست و همه چیز در حالت حرکتند. در فلسفه کسی به صورت دقیق نمی تواند زمان را ترجمه کند. به نظر من زمان در واقع به همان معنی که در فیزیک دارد یک نوع سنجش حرکتی است که مخلوقات به سوی اهداف خود که کمال خود را در آن می بینند است. یعنی میزان حرکت مخلوقات به سوی کمال. و این زمان برای هر شخصی مفهوم خاصی دارد. برای مثال دو شخص در یک زمان بر یک نیمکت می نشینند و برای هر دو یک رخداد بعد از 45 دقیقه اتفاق خواهد افتاد. یکی از آنها عجله ای در وقوع این رخداد دارد و دیگری بر عکس از وقوع این رخداد می پرهیزد. زمان برای هریک از آنها مفهوم خاصی دارد. برای یکی به کندی میگزرد و برای دیگری به سرعت. وهمچنین ماده چیزی به نام ماده در علم فیزیک وجود ندارد آنچیزی که ما آن را ماده می نامیم در واقغ توهمی است که بوسیله 5 حس ما از حرکت بسیار بالای انرژی بدست آورده می شود.
    خداوند
    کامل است و احتیاجی به کمال ندارد بدین سبب وجود او وابسته به زمان، مکان
    و ماده نیست. درک و فهم وجود خالق یکتا تنها بوسیلیه قلب است. امام علی ع
    در پاسخ کسی که از او می پرسد آیا خدای خود را دیده است این گونه جواب می
    دهد: وای بر تو چگونه خدایی را بپرستم و او را نبینم، که آن مرد دوباره می
    پرسد که آیا با چشمان خویش دیده است که امام می فرمایند چشمان توانایی درک
    او را ندارند ولی قلبها تواناییش را دارند. چون فهمیدن وجود او در فضای
    فرا منطقی بوسیله 5 حس + عقل غیر ممکن است و اگر کسی تصوری عقلی از خداوند
    درعقل خود ایجاد کند در واقع او را مجسم و در فضای عقلی خود محصور می کند.
    و خداوند یکتا جسم نیست و وابسته زمان نیست که در کاسه ی عقل مخلوق محصور
    شود. بدین سبب امام علی گفته است که هرکسی در عقل خود تصوری از خدا سازد
    اشتباه کرده است و خداون خلاف آن تصور است. پی بردن بوجود خداوند از راه
    منطق عقلی ممکن است. از طریق درک مخلوقات بوسیله عقل می توان به وجود خالق
    پی برد ولی درک خود خالق هستی غیر ممکن. برای مثال شما به میوه فروشی می
    روید، یک کیوی را با چشم می بینید، با دست لمس می کنید, با بینی آن را بو
    می کنید , با دست صدایی را که بر آن بوجود می آورید می شنوید و با خوردن
    آن طعم آن را می چشید،  اینها سبب می شود که آن کیوی را درک کنید. و از
    طریق این راه ها به یقین می رسید که درخت کیوی وجود دارد. ولی شما شاید
    هرگز وجود درخت کیوی را درک نکرده اید. ولی از میوه ی آن درخت به این یقین
    می رسید که آن درخت وجود دارد. پی به وجود خداوند از طریق عقل بوسیله ی
    منطق به همانگونه می باشد، عقل وقتی مخلوق را درک کند به وجود خالق یقین
    پیدا خواهد کرد ولی عقل هیچوقت نمی تواند چیزی را درک کند که نتواند آن 
    را بوسیله 5 حس+ خود عقل دریافت کند.

     در واقع آن چیزی که ما عرفان می نامیم شنا کردن در فضای فرا عقلی است.
    و منطق شنای در فضای عقلی است.
    این جنگ 2500 سله ی بشر در غرب در مقابل بشر در شرق است. جنگ درک عقلی در مقابل درک قلبی. جنگ مشا با اشراق. و اسلام در بین آنها امتی وسط است هم در جغرافیا و هم تمدن و هم هدف و رسالت است.
    منتظر پست بعدی باشید انشالله
      





    نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بیدار شو! قسمت نهم (آرزوی انشتین)

    پنج شنبه 88 اردیبهشت 24 ساعت 3:6 صبح
    به نام خداوند یکتا
    بیدار شو! قسمت نهم (آرزوی انشتین)

    انسانها همیشه به دنبال این بودند که راز وجود خود و چرا و چگونگی این دنیا را دریابند. اینکه آیا شانسی سر از این دنیا در آورده اند و همه چیز در این دنیا سرآمد یک پدیده ناگهانیست و هیچ هدفی از بودنشان وجود ندارد یا اینکه خالقی ماهرانه ما را و دنیای ما را با تمام اشیاء درونیش, از کوچکترین چیز تا بزرگترینش را به صورت دقیق و زیبا و هدفمند آفریده است. این سؤال همیشه در وجود انسان متداول بوده. و انسان همیشه برای جواب این سؤال دست به سوی علم دراز کرده تا بتواند عطش خویش را سیراب سازد. مهمترین سؤال برای انسان چگونگی به وجود آمدن بود تا بتواند با آن وجود یا وجود نداشتن خالق را اثبات کند. این مسئله در ابتدای تنها در حصار علم فلسفه و الاهیات بود. که فلاسفه بزرگ یونان با سوفسطاییان بر سر این زمینه بر سر و کله هم می زدند. و این متداول بود تا اینکه علم در دو صدیه گزشته رونق خاصی گرفت وانسان تصمیم گرفت برای پیدا کردن جواب سؤال خود قدری از حصار فلسفه ما وراء در آید و واقیت میدان را در علوم دیگر جستجو کند. اینکه انسان قانون جامعی را  که برای همه چیز است را پیدا کنند. یک قانونی که جواب همه چیز در آن وجود داشته باشد. انشتین از شخصیتهای بارز این طرح بود. او معتقد بود همه چیز و هر اتفاقی که برای آن می افتد سبب و هدفی دارد که می توان با قانون جامعی راز آن را دریافت. و نام این قانون جامع را قانون همه چیز نهاد.
    حکایت از اینجا شروع می شود.
    مسئله ی قانون جامع مدتی بسیار زیاد قبل از انشتین و به صورت اتفاقی زیر یک درخت سیب پدیدار شد.




    سال 1665 مرد جوانی زیر درختی نشسته بود و ناگهان سیبی که از درخت افتاد را دید. و با افتادن این سیب از بالا به پایین آن جوان که اسحاق نیتون نام داشت نگاه ما را به جهانمان به صورت انقلابی دگرگون کرد. نیوتون با دیدن آن صحنه بر این عقیده شد (نیرویی که سیب رابه زمین کشاند مانند و در اصل همان نیرویی است که ماه را در مدار  دور زمین نگه می دارد.) .
    و با این صحنه نیوتون زمین و آسمان را در یک قانون جمع کرد که آن را قانون جاذبه نامید. این قانو توانست بما بفهماند که چه نیرویی باعث نگه داشتن جرم های آسمانی در مدارشان است و قدرتش چه اندازه است. این قانون نیوتون توانست ما را در عصر تکنلوجی آنقدر جلو ببرد که انسان بتواند پایش را بر کره ی ماه بگذارد و ماهواره ها را به آسمان شلیک و آنها را در مدار زمین نگه دارد.





    نیتون چگونگی عمل با قدرت نیروی جاذبه را می دانست ولی مشکلی برایش وجود داشت. اینکه این نیرو در واقعیت چه گونه کار می کند یعنی این نیرو چگونه است. دانشمندان برای حل این مسئله در طول 250 سال سر و پنجه نرم می کردند تا اینکه جوان گمنامی در اویل صدیه نوزدهم  همه چیز را تغییر داد.



    نام این جوان انشتین بود که در ابتدای تحقیقاتش در چگونگی  و سرعت نور بود. وی در سن 26 سالگی کشف کرد که مقدار نور مرتبط به یک سرعتی است که هیچ سرعت همانندی ندارد. ولی این کشف باعث شد که با کشف نیوتون روبرو شود یعنی سرعت نور از  نیروی جاذبه سریعتر است.
    نیوتون بر این عقیده بود که اگر خورشید ناگهان ناپدید شود نیروی جاذبه آن هم همان لحظه از بین می رود و سیاره ها در همان لحظه از مدار خورشید خارج و در فضا رها می شوند. ولی این با کشف انشتین کنار نمی آمد. نورخورشید در فاصله زمان تقریبا 8 دقیقه به ما می رسد. یعنی اگر خورشید ناپدید شود بعد از 8 دقیقه ما متوجه ناپدید شدن خورشید می شویم. چگونه زمین در همان لحظه ناپدید شدن خورشید از مدار خارج شود در حالی که ما 8 دقیقه دیگر می توانیم خورشید را ببینیم. این سرعت نور که هیچ سرعتی مانندش در جهان وجود ندارد در مقابل عقیده پدر قانون جاذبه قرار گرفت. انشتین برای حل این مشکل باید راه حل جدیدی پیدا می کرد. پس از تقریبا 10 سال کوشش انشتین توانست راه حلی پیدا کند. او مفهوم کلی ما را درباریه جهان عوض کرد. او برای اینکه سرعت نور با نیروی جاذبه مشکلی پیدا نکند یک قانون جامعی را برای هر دو پیدا کرد. او فضا را در 4 بعد دانست یعنی عرض , طول , ارتفاع و زمان که این چهار بعد کارخانه ی فضا می باشند که همه جرم ها مانند شناور بودن در آب در آن شناور هستند. و فرو رفتگی آنها در میدان سه بعدی فضا بعلاویه یک بعد زمان جاذبه معرفی می شود. یعنی آنچه که زمین را در مدار خورشید نگه می دارد آن گودی خورشید در کارخانه ی فضا و زمان است که یک مدار منحنی دور خود ایجاد کرده است.








     اگر خورشید ناپدید شد مسبب یک موج می شود مانند موج حلقوی که با سنگ در آب انداختن ایجاد می شود. و سیاره ها در مدار  منحنی میدانی شناور می مانند تا آن موج آنها را از مدار بیرون سازد. انشتین توانست سرعت این موج را محاسبه کند و آن برابر با سرعت نور بود. یعنی همن لحظه که خورشید از چشمانمان ناپدید شد همان لحظه زمین از مدار خورشید خارج خواهد شد.




    این یک انقلاب جدیدی بود که نشان داد مفهوم 250 ساله ی نیتون از جاذبه اشتباه بوده است. انشتین نام این کشف جدید را نسبیت عام قرار داد وموفق شد پس اثبات این ادعا جایزه نوبل را ازان خود کند. نسبیت عام باعث شهرت انشتین شد تا به آن حدی که روزنامه ها از وی به مانند یک ستاره ی بزرگ و صفحات خود را از نام و چهره ی او پر کردن.
    پس از این پیروزی که او را در اوج دانش قرار داده بود انشتین تصمیم گرفت یگ گام جلوتر بردارد و قانونی را پیدا کند که جوابگوی تمام سؤالات ما در باره چگونگی جهان باشد.
    در آن زمان به جز نیروی جاذبه نیروی دیگری در طبیعت شناخته شده بود بنام الکترو مغناطیسه.




    بعد از اسحاق نیتون دانشمند دیگری توانست اتحاد دو نیروی الکتریسیته و مغناطیسه را در چهار فورمول ساده پیاده کند. و این یک گامی بزرگی بود برای بشر . انشتین در آن زمان یکی از دانشمندان معتقدین به وجود خدا بود که می خواست قانونی که جهان منظم و هدفمند در آن در حال حرکت است را به ما اثبات کند.
    اسحاق نیتون زمین و آسمان را در جاذبه متحد کرد. مکس ول توانست الکتریسیته و مغناطیس را در الکترو مغناطیسه متحد کند و البرت انشتین می خواست تمام نیروهای شناخته شده در آن زمان را که باعث ایجاد جهان شده بود را در یک قانون متحد کند یعنی اتحاد الکترو مغناطیسه و جاذبه .




    انیشتین بر این عقیده بود اگر این دو نیرو هر دو سرعتشان مساوی با سرعت نور است می توان راهی برای اتحاد آنها پیدا کرد. انشتین در این جو بود که خود را در برابر مشکلی یافت.
    اگر جاذبه اینقدر قدرتش زیاد است که حتا یک سیب قدرت این را ندارد در مقابلش ایستادگی کند و به زمین می افتد پس چرا در زمین فرو نمی رود؟. جواب سؤال گرچه کمی سخت قابل درک باشد ولی جواب الکترو مغناطیسه است. همه چیز دارای این الکترو مغناطیسه هستند. همه اشیا از اتم تشکیل شده اند که جو اتمها دارای یک بار الکتریکی منفی هستند که وقتی سطح سیب با سطح زمین برخورد می کنند با قدرت بسیار بالا همدیگر را باز می گردانند که حتی قدرت جاذبه زمین اینجا دیگر نمی تواند در مقابلش ایستادگی کند. در حقیقت نیروی الکترو مغناطیسه 1000000000000000000000000000000000000000  بار از نیروی جاذبه قویتر می باشد. نیروی جاذبه تنها در میان حجمهای بزرگتر از حجم اتم حرفی برای گفتن داشت و از حجم اتم به پایین دیگر مورد استفاده قرار نمی گرفت. این یک معرکه بزرگی بود که انشتین
    می بایستی راه حلی برایش ایجاد کند. اینجا ابتدای کار انشتین بود که ناگهان دنیای فیزیک او را از صحنه دور ساخت.



    در سالهای 1920 گروهی از دانشمندان انشتین را رده رقابت کنار زدند. این دانشمندان با مفهومی جدید از جهان صحنه را از وجود انشتین خالی کردن. آنها با افکاری غریب از فهم دنیا دیگر جایی برای قانون اتحاد نگذاشتند. یک دانشمند فیزیک به نام نیلس بور نشان داد که مفهوم ما از اینکه اتم کوچکترین ذره که ما از آن به وجود آمده ایم غلط است و اتم از از یک هسته که از نترون و پرتون است و الکترونها دور این هسته می چرخند, تشکیل شده است. اینجا دیگر قانون مکس ول و انشتین نمی توانند به ما بفهمانند که اجزاء داخلی اتم چگونه کار می کنند. در اواخر ده بیست دانشمندان توانستند نظریه ای به نام مکانیک کوانتومی ارائه دهند که این نظریه توانست رفتار داخلی اتم ها را برای ما قابل درک سازد. این نظریه در مقابل عقیده انشتیین که جهانمان به صورت دقیق و هدفمند کار می کند, قرار گرفت و نشان دادند جهان ما حاصل رفتار بی نظم و انظباط داخلی اتم هاست و جز شانس چیز دیگری قابل ایجاد این جهان نمی باشد.  
    جهان در اندازه حجم اتم خیلی عجیب و غریب می باشد





    اینجا دیگر هیچ تعهدی و جود ندارد و بروز رفتارهای غیر قابل وجود را وجود می بخشد. در جهان کوانتومی همه رفتارها به نظر ما دیوانگی می باشد. بالا یا پایین چپ یا راست عقب یا جلو دیروز یا فردا و همه رفتارها معنی ندارند. اگر الان از یک دوست در خواست سیب کنی شاید آب آلبالو با طعم خرما دریافت کنی انهم نه الان بلکه هفته پیش در یک جای دیگر از نزد یکی از نویه نوهایت.
    این نظریه برای من و شما هم قبل درک نیست و همچنین برای انشتین قابل درک نبود.




     دانشمندان و انشتین در آن زمان تلاش می کردند که به نحوی این مسئله را حل کنند ولی هر چه بیشتر زمان وتلاشها جلو می رفت واقعیت مکانیک کوانتومی بیشتر جنبه واقعیت از نظر دانش پیدا می کرد. و نشان می داد که عقیده انشتین از فهم جهان در اندازه اتمی غلط می باشد.
    نظریه انشتیین نمی توانست پاسخگویه اینکه مثلا چرا نور از آب عبور می کند چرا ملوکولها اینونگونه پدیدار می شوند و صد چرای دیگیر باشد. در حالی که مکانیک کوانتومی توانست بخوبی جواب گوی همه آنها باشد.
    در دهه سیم آرزوی انشتین دیگر رونقی بین دانشمندان نداشت. دانشمند پس از تحقیات در اتم دریافتند که دو نیروی جاذبه و الکترو مغناطیسه تنها نیروی جهان نیستند. بلکه دو نیروی دیگر را وارد بازار علم ک
    ردند.



     این دو نیرو یکی به نام نیروی قوی است که محتوای هسته داخلی اتم را با قدرت بسیار بسیار بالایی به هم چسبانده است و دیگری نیروی ضعیف نام دارد که نترونها را به پروتون و هم زمان باعث تولید اشعه پرتو زا می شود, است. در سال 1945 دانشمندان در پی تست یک بمب اتمی وجود این دو نیرو را به جهانیان ثابت کردن. با این تجربه فهم ما را نه تنها در علم بلکه در به پدید آوردن سلاح صلح و جنگ و انرژی دگرگون کردند.
    ولی انشتین بازهم در برابر نظریه کوانتومی مقاوت می کرد.  




    در سال 1935 دانشمند اتریشی اروین شرودینگر برای قابل درک ساختن دنیای کوانتومی گربه اش را در جعبه ایی گذاشت و به بازار پر جنب و جوش فیزیک آورد و مورد استقبال گرم دانشمندان قرار گرفت.
    ماجرای گربه شرودینگر از این قرار است:




     فرض کنید گربه ای در جعبه‌ای در بسته زندانی است. در این جعبه یک شیشه گاز سیانور، یک چکش، یک حسگر پرتوزا (رادیواکتیو) و یک منبع پرتوزا نیز وجود دارد. همانطور که می‌‌دانید ذرات پرتوزا بصورت نامنظم تابش می‌کنند و به همین دلیل برای آنها نیمه عمر در نظر می‌‌گیرند. حال فرض کنید سنسور و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج پرتوزا بین ساعت 12 و 12:01، چکش شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. اگر شما در ساعت 12:01 در جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟ اگر از طریق فرمول نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت 12 و 12:01 را 50% پیش بینی کنید. گربه داخل جعبه در هنگام برداشتن درب جعبه 50% مرده است و 50% زنده است. اما وقتی درب جعبه را بر می‌‌دارید خواهید دید که گربه یا مرده و یا زنده است. نمی توان گفت 50% سلولهای بدن گربه مرده‌اند و50% آنها زنده اند. در فاصله یک لحظه، احتمال به یقین تبدیل خواهد شد.
    دوستان انشتین می خواستند او را قانع کنند که او در راه غلطی حرکت می کند ولی او هیچ وقت عقیده اش را تغیر نداد. او فیزیک از راه کوانتومی را قبول نداشت. نامه ها و مجلات و روزنامه ها یی که درباره مکانیک کوانتومی برایش فرستاده می شد را نمی خواند و اگر کسی دنیای کوانتوی را به رخش می کشید جوابش را اینگونه می داد: خداوند مرده ها را اینگونه رها نمی کند.
    وی حتی تا آخرین لحظات عمرش در بستر مرگ دست از کار برای اثبات عقیده اش بر نداشت. ولی عمرش دیگر مجال نداد و در سال 1955 دار فانی را وداع گفت و نظریه اتحاد نیروها را با خود به گور برد.




    بعد از او دانشمندان فیزیک در دو قانون نسبیت عام انشتین و مکانیک کوانتومی متحیر بوند و این مشکل آنها را به دو دسته تقسیم می کرد یک دسته که قانون نسبیت عام  را می خواند که در حجمهایی بزرگتر از حجم اتم مانند ما طبیعت ما و خورشید ماه ستاره ها و کهکشانها که دراین قانون به صورت زیبا و دقیق و هدفمند حرکت می کردند و دسته دیگر قانون دنیای کوانتومی را می خواند که مربوط به دنیایی از حجم اتم پاینتر که در آن همه رفتارها بی نظم و انظباط هست. این دو نظریه در همجای طبیعت وجود دارند ولی با هم دیگر کنار نمی آیند مانند دو نفر در یک خوانواده با دو قانون مختلف که باهم کنار نمی آیند و باهم حرف نمی زنند در و یک خانه باهم زندگی می کنند.    



    در سال 1916 در اوج جنگ جهانی دوم دانشمندی به نام کارل شوارتزشیلد چند ماه بعد از شهرت انشتین برای تایید نظریه نسبیت عام انشتین یک نوع محاسبات جدیدی انجام داد که در آن نشان داد که در یک قطعه با ماده بسیار زیاد مانند ستاره های بزرگ  که تمام این ماده ها به یک فضای بسیار کوچکی مرتکز می شوند, اینجا کارخنه زمان و مکان همچون گردابی می شود که همه چیز را می بلعد و هیچ چیز توانایی مقاومت در برابرش را نخواهد داشت حتی نور. اینگونه قطعه های در کارخانه 4 بعدی زمان و مکان را سیاه چاله می نامند.




    در چند دهه دانشمندان محاسبات شوارتزشیلد را تنها یک نظریه خیالی می دانستن. ولی امروز ماهواره ها تلسکوپی در فضا که صحنه های بسیار دور را برایمان نزدیک می سازند, تصویرهایی را نشان می دهند که محاسبات شوارتزشیلد را حقیقت می بخشد. این تساویر نشانگر مکانهایی با جاذبه بسیار بالا همه ماده و نور را در خود می بلعند اکثر دنشمندان تا یید می کنند که این قطعه ها سیاه چاله هستند.



    در این جا برای سیاه چاله ها که هم کوچک منظورم احجام از اتم کوچکتر و هم بزرگ ها ماند ستاره ها را در خود دارند, نمی شود هر دو قانون آنشتین و میکانک کوانتوم را داشت. این دو روش در محاسبات سیاه چاله ها مانند دو  چراغ ترافیک درهر طرف یک چهار راه هستند! که در یک زمان در هر طرف هم چراغ سبز را نشان می دهند هم چراغ قرمز را. نمی شود دیگر گفت که اینجا هم بی نظمی و شانس است و هم دقیق و مرتب و با هدف معین! باید قانونی برای اتحاد همه نیرو ها یافت.
    در این صدیه جدید دانشمندان توانستند راه حلی پیدا کنند که
    این راه حل هم آرزوی دیرینه انشتین را برآورده می کند و هم گربه شرودینگر را از خطر درون جعبه رها می کند!



    ادامه دارد...
    منتظر قسمت دهم باشید انشاءالله.
    و من الله توفیق خادم شما محمد جابری.   



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بسم الله الرحمان الرحیم
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش دوم

     
    با عرض سلام خدمت شما خوانندگان محترم امیدوارم هر جایی که هستید موفق و موئید باشید با لطف الهی.
    زمان, مکان و ماده مفهوم کلی انسان از این دنیاست. جسم بودن اشیاء در این دنیا برای همه قابل درک است. بدن ما, طبیعت دورور ما و دنیایی که در آنیم, چیزهایی را که لمس می کنیم و می بینیم همه جسم هستند خواه زنده خواه غیر زنده.
    ولی وقتی انشتین آمد, مفهوم دنیای فیزیکی ما را دگرگون کرد. او نشان داد که این جسم بودن سرابی بیش نیست.  وهم وخیالیست که حقیقت دنیا را در خود پنهان کرده است.

     

    به طور ساده توضیح میدهم تا برای همه قابل درک باشد.
    جهانی که ما در ان وجود داریم از کهکشانهای بی شماری تشکیل شده است و زمیین ما و چند سیاره دیگر در مدار یک ستارهای می چرخند به نام خورشید که یکی از ستارگان کهکشان پهناور به نام کهکشان راه شیری است.
     

    کهکشانهای بی شمار 

     کهکشان راه شیری

     
    کهکشان راه شیری تقریبا 100 هزار سال نوری طول و 1000 سال نوری ضخامت دارد.کم 200 بیلیون ستاره و زیاد حتی بیشتر از تا 400 بیلیون ستاره نیز ممکن است داشته باشد که تعداد دقیقش بستگی به تعداد زیادی توده‏های ستاره‏ای دارد که تعدادشان شدیدا نامعلوم است. نزدیکترین کهکشان به ما کهکشانی است به نام کهکشان زن برزنجیر که دو و نیم ملیون سال نوری با ما فاصله دارد.

     

    کهکشان زن برزنجیر  


    یک نکته برای توضیح سال نوری بدهم. چون اندازه بین دو جرم در فضا بسیار است برای آسان شدن محاسبات از سرعت نور استفاده می کنند. سرعت نور تقریبا برابر با  299792,458  کلیومتر در ثانیه است. یعنی به جای گفتن سیصد هزار کلیمتر می گوئیم یک ثانیه نوری. و 299792,458   ضربدر 60 کیلو متر می گویم یک دقیقه نوری. و یک سال نوری برابر است با 356,25 روز ضرب در 24 ساعت ضربدر 60 دقیقه ضربدر 60 ثانیه ضربدر 299792458 که عدد دقیقی می شود 9460730472580,8 کیلومتر. نزدیکترین ستاره بعد از خورشید به زمین پروکسیما قنطورس نام دارد که فاصله اش از ما تقریبا 4.2 سال نوری است.

     پروکسیما قنطورس

     

     یعنی اگر الان با سرعتی برابر با 1079252849 کیلومتر در ساعت حرکت کنیم بعد از چهار سال و دو ماه و دوازده روز آنجا خواهیم بود. اگر رفتید سوغاتی یادتون نره!
    بریم سر اصل مطلب.
    همه این کهکشانها و هرچه در آنهاست ترکیبی هستند از عناصر گوناگون. زمین و ما و همه ماده ها هم از این عناصر تشکیل شده اند که دانشمندان تا اکنون موفق به شناخت این عناصر که در جدول زیر می بینید شده اند.

     

    یک عنصر از اجزاء کوچکتری به نام اتم تشکیل شده است. مقدار محتوای  اتم یک عنصر سبب مشود که عنصر ها شکلشان و جرمشان و دیگر خوصیصیاتشان با یکدیگر مختلف باشد. اتم از هسته و الکترون تشکیل شده است. جرم اصلی اتم در هسته قرار دارد؛ هسته تنها  قسمتی بسیار بسیار اندک از فضای داخلی اتم را تشکیل می دهد وً فضای باقی خالی میباشد. هسته خود از پروتن (که بار مثبت دارد)، و نوترون (که بار خنثی دارد) تشکیل شده. الکترون هم بار منفی دارد. این سه ذره در تمامی اتم‌های معمولی که به صورت طبیعی تشکیل میشوند یافت میشود.

     

     الکترون ها مانند مه دور هسته می چرخند. هسته  که پروتون ونوترون است از از ذراتی بنام کوارک تشکیل شده اند که با سرعت بالایی در حال جنبش هستند. این ذرات در حقیقت وجود جسمی ندارند بلکه اطلاعات و نوع جنبش و مقدار جنبش انرژی در یک میدان انرژی هستند. به صورت خلاصه این ذرات معرفی کننده لرزش یا همان جنبش موجها انرژی هستند.
    اگر می خواهید بدنتان را که از سلولها که آنها از مولوکولها که آنها از اتم ها تشکیل شده اند را همانگونه که هست بنگرید, 99.9999 % از آن فضایی خالیست و باقی که 0.0001 % که آن را جسم می دانید در حقیقت آن هم فضایی خالیست. جسم بودن تنها یک وهم و خیال است. اگر با یک میکروسکپ دقیق در یک چیزی فرو رویم با یک فضای خالی که موجهای انرژی با سرعت بسیار بالا در آن در حال جنبشند مواجه می شویم و با دستی خالی بر می گردیم. ما در یک فضای پر از امواج جنبشی قرار داریم. این یک حقیقت علمی است. ما یک جهان نیستی از نظر مادی هستیم.


    سؤال : این نیستی چه چیزی است که یک فضای خالی را وجود می بخشد. جواب اینجاست که پایه های اصلی وجود این جهان ماده یا جسم نیستند. چیزهای این جهان در اصل چیز نیستند. به خاطر اینکه اتم کوچکترین چیزی که باعث وجود ماست, وجود جسمی ندارد! پوچ و خالی از ماده است.


     

     

    آیا این پوچی و فضای خالی توانست این جهان را به وجود آوارد؟  آیا این ریشه حقیقت زنده بودن است؟
    منتظر قسمت نهم باشید انشاءالله.
    و من الله التوفیق خادم شما محمد  



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

    بسم الله الرحمان الرحیم
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش اول

     

    انسان جهانی در خود!

     


    با عرض سلام خدمت شما خوانندگان محترم امیدوارم هر جایی که هستید موفق و موئید باشید با لطف الهی.
    دنیایی که ما در آن نفس می کشیم پر است از اسرار پنهان, ما همیشه با این اسرار پنهان رابطه داریم. یعنی این اسرار بر ما تاثیر می گزارند و ما بر آنان, بی اینکه ما موتوجه آن شویم.
    یکی از این اسرار انرژی است! اکثر ما وقتی از انرژی صحبت می شود, برقی را که به صورت گوناگون تولید می شود را تصور می کنیم. این درست است. ولی الکتریسیتی نوعی از انواع انرژی است.


     انرژی (از واژه یونانی  به معنی فعالیت) یا کارمایه، در فیزیک و دیگر علوم، یک کمیت بنیادین فیزیکی است. در کتاب‌های درسی فیزیک انرژی را به صورت توانایی انجام کار تعریف می‌کنند. تا به امروز گونه های متفاوتی از انرژی شناخته شده که با توجه به نحوه ی آزادسازی و تاثیر گذاری به دسته های متفاوتی طبقه‌بندی می‌شوند از آن جمله می‌توان انرژی جنبشی، انرژی پتانسیل، انرژی گرمایی، انرژی الکترومغناطیسی، انرژی شیمیایی و انرژی هسته‌ای را نام برد.

    طبق نظریه ی نسبیت مجموع"جرم و انرژی" پایدار و تغییر ناپذیر است (و آن را قانون بقای جرم و انرژی نامند)؛ بدین معنا که انرژی از شکلی به شکل دیگر و یا به جرم تبدیل شود ولی هرگز تولید یا نابود نمی‌شود

    همه چیز باطری است و انسان بهترین باطریست .

     


     

    بگزارید ساده بگویم که قابل درک باشد. همه چیز, برق (الکتریستی) دارد. شما می توتنید از همه چیز که در زمین و آسمان وجود دارد و حتا از بدن از انسان برق تهیه کنید. با دوتا سیم و دو فلز روی و مس می توانید از سیب زمینی و پیاز بجای باطری استفاده کنید. شما می توانید با چند لیوان آب عادی لوله کشی یا گل از باغچه رادیو جیبی را روشن کنید. من خودم آیپودم را با یک پیاز شارژ می کنم.


     


    ما حتا می توانیم از اشیاء غیر ماده  که ترددهای انرژی در فضای دورمان وجود دار با آنتن یا ماهواره آن را به رسیور و سپس آن را به برق تغییر دهیم موبایلها و رسیور ماهواره های تلوزیونی انرژی ترددی را به صدا و تصویر نوری تغییر می دهند. صدا و تصویر نوری یک نوع از انواع انرژی هستند.


     
    شما میتوانید  با چند  سیم و چند چیزه کوچک دیگر  + یک آنتن که درعکس فوق می بینید از هوا برق تهیه کنید و اگر موبایلتان خاموش شد با آن وسیله بدون نیاز به باطری یا برق دولتی آن را شارژ کنید ودیگر غصه خاموشی موبایل را به فراموشی بسپارید.

    هرچه در زمین و در جهان است یک نوع باطری هست که به وسیله پدیده های شیمیایی درون انرژی را از شکلهای دیگری به الکتریسیتی تبدیل می کنیم. 

       


    بدن انسان عکسی است از زمین. یعنی تمام عناصری که در کره زمین وجود دارد در جسم انسان وجود دارد. جسم انسان نیازمند به تمام این عناصر است. انرژی این عناصر به خون انسان منتقل می شوند و سپس بوسیله قلب به سر انسان و در سر انسان انرژی موجود در خون به الکتریسیتی تغییر می کند و عقل به وسیله این الکتریسیتی اطلاعات را از تمام بدن می گیرد و سپس برای عملکرد دوباره به آنها فرمان می دهد. به جز چند جای بدن بدون فرمان عقل کار می کنند مانند قلب که خود عقل خودش را دارد و تمامی معلومات بدن را در خود جای می دهد. سلولهای بدن نیز حافظه خویش را دارند. این یک حقیقت علمی است. انسان جهانی در خودش است و بهترین باطریست.


    ولی ارتباط انرژی با دنیای ما و خود ما فراتر از آن است که تا اکنون برایتان توضیح دادم. در قسمت بعدی انشاالله خواهید فهمید. منتظر قسمت هشتم باشید.
    و من الله توفیق خادم شما محمد



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : محمد | نظرات دیگران [ نظر]

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بعد از شیش سال برگشتم
    یک استکان چای داغ با نبات زعفرانی
    بیدار شو! قسمت نهم (آرزوی انشتین)
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش دوم
    بیدار شو! قسمت هشتم انسان جهانیست در خود اندیش! بخش اول
    بیدار شو قسمت ششم مقدمه فصل دوم
    بیدار شو! مقدمه
    [عناوین آرشیوشده]